سه شنبه ۱۷ مرداد ۰۲
امشب یه جشنی داشتم.
از تجربه ی جنس جدیدی از کیفیت.
و اینجوری بودم که اقا، هرچی وقت و هزینه کردم حلالتون😅
برا من کارکردن ارتباط همدلانه همین امشب بس بود 😅
نکه آسون بودا
یک شب اشک ریختن داشت
یک صب تا ظهر تو خونه راه رفتن و گردگیری و فکر کردن و فکر کردن و فکرکردن داشت
ساعتها طفره رفتن و خودخوری کردن داشت
چرت و پرت گفتن و سر اصل مطلب نرفتن داشت
وسط صحبت بارها پشیمون شدن داشت
بارها ناامیدانه وضعیتو چک کردن و خبری از خوب بودن نداشتن داشت...
ولی تهش جشن بود.
حس سبکی و روونی و نزدیکی و عشق و تعلق....
میدونی این خیلی خوشمزه اس که میبینم یه مدلی ک دوست داشتم زندگیش کنم
با همه ی اینکه سخته شیفت شدن روش
وقتی شکسته بسته تلاش میکنم براش، کار میکنه:)
همین .
خواستم بمونه برام که آسون نبود ولی شدنی بود:)