دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

روزها

ازخودم میپرسم

دلیل این ساعت ها اشک ریختن مدام رو

دلیل این فکر های  رنگ رنگ رو

دلیل این موج قوی احساسات رو.

 

و از اعماق ذهنم کلمه ای که مدتها بود تو دایره لغاتم خاک میخورد بیرون میاد.

«استحاله»

این روزها حس میکنم همچین حالی دارم.

و چیزی که بیشتر باعث نگرانیم میشه اینه که

نمیدونم خروجی این فرایند قراره پروانه بشم

یا مثل «گره گوار سامسا» یه حشره؟

 

+

میتونم مثل کبک سرم رو زیر برف ببرم

میتونم سرمو بیرون بیارم و ببینم

و بگذارم سرمای این انتخاب پوست صورتمو بسوزونه.

انتخابم دومیه

ولی میترسم.

نه از واقعیت و سرماش

ازینکه نکنه این چیزی که فکر میکنم واقعیته

فقط یه گودال برفی جدید باشه.

۲ موافق ۰ مخالف

چقد من بودم این متن ...

از ته قلبم برات ارزوی خیر دارم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان