دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

شاید «دوست دارد یار این آشفتگی»

سیلی زندگی اونجاست که 

داری با عمیق ترین رنج های درون و گذشته میجنگی،

عمیق ترین مواجه ها و سوال های فلسفی رو کندوکاو می‌کنی و رگباری از سوال های ناتمام و بی جواب داری.

|و باید ادامه بدی...|

در یکی از هزاران دوره ی «عدم تعادلمم»

و همینطور که به «کیستی»م 

به «مسیر»م

به همه چیز درحال «عمیق »نگاه کردنم 

باید به قرار ها و کلاس ها برسم

طرح و نقشه بریزم و راه «برم».

در صورتی که شدیداً می‌خوام «بایستم».

 

از ته قلبم غبطه دارم برای کسانی که راهشون روشنه!

و فکر میکنم من مدتهاست دنبال نور درحال دویدنم....

 

 

 

پ.ن: همین لحظه ست که اذان گوی گوشیم میخونه:

« تَوَکَّلْتُ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَایَمُوتُ

و الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً 

 

ٱللَّٰهُ أَکْبَرُ...»

۳ موافق ۰ مخالف

چقدر شیدا که تو بودی وقتی این پست رو نوشتی

آه

نمی‌دونم.

یعنی این شیداییه؟

حرف زیاده ولی ترجیح بر سکوته...

چرا ترجیح به سکوته؟

حال نوشتن نیست ؟
یا فکر میکنید شنوایی نیست؟
یا ارزش نداره این گفتگو؟
شایدم چیز های دیگه؟

چون حرف هام جنبه ی نصیحت پیدا می‌کرد :) هرچند که نصیحت نبود و تنها تبادل تجربه بود :) دوست نداشتم فکر کنید دارم موعظه میکنم :)

 

+حال نوشتن که هست :) من رو ول کنی تا وقت گیر میارم اینجا پاراگراف پاراگراف برای خودم و دوستام مینویسم :)

دوست دارم تجربتون رو بشنوم

تجربه میگه دین اون چیزی نیست که داریم می‌بینیم... تجربه میگه چیزی به اسم ادیان نداریم... تنها یک دین هست و همه ی دین‌ها همین دین هستن... تجربه میگه باید خود خدا رو بشناسی و بپرستی... تجربه میگه وقتی در دین و خدای خودت مشکل داری و شناخت نداری و سردرگمی یعنی باطنت خدا رو میخواد ولی مسیری که میری درست و دقیق نیست... تجربه میگه مسیر خدا شناسی در انظار نیست و باید کشفش کنی... تجربه خیلی چیزها رو میگه... ولی خب گفتنشون همینجوری روی هوا هم خوب نیست... چون ممکنه سبب بیراهی بیشتر بشه!

هرچند این پست من درمورد خدا/خداشناسی نبود.

ولی ارزشمنده برام تجربتون
و تا جاهایی میفهمم و انگار این گزاره های از دل تجربه بیرون اومده برام قابل لمس و آشناست.

البته این هم هست که علاوه بر مشکلات درونی
یا دقیق تر چیزی که دامن میزنه به این مشکلات
اینه  که مدل دینداری تو به نظر خیلی ها دینداری نیست.
مسیرت هم بطبع درست نیست

چرا راجع به خداشناسی گفتم؟ چون با خدا باش و پادشاهی کن :) وقتی خدا رو داری بقیه مشکلات باطنی دیده نمیشن :) میشی مثل همونی که میگه: جز زیبایی ندیدم :))

 

+ راستی من دینم اسلام نیست. به دید یک‌بچه مذهبی آمر به معروف نگام نکن :) تنها انتقال تجربه است که اینجوری به نظر میاد.‌.. تو وبلاگم اگر about me رو بخونی که اسمشو گذاشتم "من کی هستم؟" متوجه نگاه مذهبیم میشی...

من نگاهم این نیست که به همین سادگی باشه.


جز زیبایی ندیدن رو من توحید می‌دونم.
و برگرفته از یک مدل نگاه و فهم مسائل که ریشه در توحید داره.
به قدر وسعم سعی کردم به اون وحدانیت نزدیک بشم.
ولی درگیری این روزهام فکر نمیکنم سر رشته گرش اینجا باشه.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان