دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

تا حالا به رَوونی فکر کردی؟

ماشین ،بعد از مدتها ،با شونه خالی کردن از مسىولیتش

اعلام کرد که نیاز به استراحت و وارسی داره !

و رفت تعمیرگاه.

تو این فرایند دوستای علی همراه و کمک بودن.

اونشب یکیشون گفت: چقدر گاز ماشینتون سفته !!!

علی پرسید: خانم گاز سفته؟

 من این طرفم تو ذهنم مشغول حلاجی این بودم که سفتی یه چیز نسبیه خب!و ازونطرف منتظر جواب.

گفتم :خب نه! البته به نسبت ماشین بابا اره..میشه گفت.

دوستش گفت: خیلی سفته بابا،پات درد نمیگیره؟

با تعجب زیاد گفتم: برو بابا دیگه دراون حد که نیست!!

 

و وقتی ماشین برگشت دیدم گاز رو اوکی کرده.

یادم اومد وقتایی که فشار میدادم پدالو تا با سرعت x برم

و حالا همون سرعتو بی فشار و با «روونی» تجربه میکنم.

 

و فکر کردم به «عادتها» و «پذیرش» ...

به اینکه:

«پس رَوونی اینجوریه!

که وقتی کسی باهات ازش حرف می زنی ،

فکر می‌کنی «این مدلی که من هستم»، «این جنسی که من دارم» 

این «اینجوریه».

اصلا فکر نمیکنی «خب ، میشه رَوون تر بود؟»

وقتی هم یکی از بیرون بهت میگه ، فکر می‌کنی « اصلا این که خوبه! نیاز نداره روون بشه!»

 

و پرسیدم:

«دیگه کجا داری زیادی «فشار» میدی؟»

۵ موافق ۰ مخالف

چه سوال عمیقی بود ... با یه مشاور صحبت می‌کردم میگفت یه لیست از بایدهایی که در روز توی ذهنت میاد بنویس، ببین چرا ذهنت میخواد فلان کارو سخت بگیره و بگه «باید» اینطوری باشه، شاید اونم دنبال «روون»تر شدن کارا بود ...

امان از «باید»های ذهنی !

اره میشه گفت...فکر کن اگر اینهمه بایدِالکی نداشتیم چقدر رها تر بودیم

این پستت رو دوست داشتم...

نوش جان

خیلی حق بود

شکر؛)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان