آنقدر طراحی جلسه رو عقب انداختم که تا الان بیدار بودم
بین امشب تا دیر وقت و فردا صبح خیلی زود
امشبو انتخاب کردم که فردا از استرس نمیرم،بتونم بخوابم همون چند ساعت و و خوابم محقق نشه!
خواب میدیدم از محتوای فقط کلید واژه هایادمه و هیچی یادم نمیاد
بقیه بچه ها میان کارو جمع میکنن،ولی با تأسف نگام میکنن😅
میفرمودند که «ما دائما در رنجیم
ولی میتونیم رنجمون رو انتخاب کنیم.»
پاور برام بخش مهمیه چون میخوام خیالشون رو راحت کنم که اینا هست و میدم بهتون،
+یجاهایی یه تصاویری کارو برام تسهیل میکنه.
ولی نزدم و گذاشتم برای فردا قبل کلاس دقیقه ۹۰🫡
ولی با این حال احساس کارایی و مفید بودن دارم
و راضی و خوشحالم
و ذوق زده:))
نگرانم که کم خوابی کم انرژیم کنه فردا و راه حلم خوردن کافیه
نگرانم که صبح خواب بمونم و بچه ها برا فیلم گرفتن لنگ بمونن- میتونم برم پیام بدم.
نگرانم که چون ظهر باید غذا درست کنم و به خونه رسیدگی کنم نتونم استراحت کنم و از کلاس عصرم عقب بمونم.
میتونم این نگرانی رو نگاه کنم و نچسبم بهشون؟
اره:)
فردا تجربه ی ارزشمندیه برام
از قدم برداشتن در حالی که کامل و بی نقص نیستم
از قدم برداشتن درحالیکه بهترین نیستم
از استفاده کردن از چیزهایی که کامل نمیدونم.
فردا برام تجربه ی «رفتن و بودنه»
و هرجور بگذره به خودم بابت اینا افتخار میکنم
و البته به کارهایی که لازمه تا نتیجه هم خوب بشه فکر کردم و برنامه ریختم:)