دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

عقیله

از درس هدیه و قرآن میترسم.

دست به عصا و با احتیاط  درس میدهم.

شرح چرایش

مختصر این است که آنقدر بچه ها را با لفظ ها و حکم ها داغ زده اند،

که میترسم من هم داغشان کنم.

 

امروز درسمان درمورد حضرت زینب بود.

نیت کردم اقتدار یک بانوی عقیله را نشانشان بدهم.

 

و همینطور که در آخر تدریس بچه ها داشتند

از صلابت و قدرت بانو میگفتند و چشم هایشان برق میزد

درونم ولوله ای بود:«ان لحظه اینهمه جرئت را از کجا اوردی؟»

:« مگر کی هستی که تصمیم میگیری بچه ها چه چیزی را ببینند؟»

:« از کجا میدانی کار درستی کردی؟»

اما هنوز در قلبم آرزو کردم :« کاش این دختر ها عقیله شوند!»

۲ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان