سه شنبه ۲۵ خرداد ۹۵
عکس های تو عجیب غریبند....بین خودمان باشدولی عکس های تو حرف مینزنندمثلا این" در زرد رنگ" را ببینمیشنوی؟شعر میخواند....عکس های تو چقدر شعر بلدند "عکاس دوست داشتنی من"!!صالحه.ن
سه شنبه ۲۵ خرداد ۹۵
مادر بزرگهاخیاط های خوبی اندبلدند چادر را چطور بدوزند که عطر یاس بدهد..!!صالحه.ن
سه شنبه ۲۵ خرداد ۹۵
زمین فقطگردش سیبی کوچک به دور یک گناه است...!
سه شنبه ۲۵ خرداد ۹۵
آه عزیزم...مرز منو تو چهار حرف شده و هر روز کمتر میشود...امروز "تنفر" و فردا...دیگر هیچ!!صالحه.ن
دوشنبه ۲۴ خرداد ۹۵
این زیادی هم شعر نیستااا...بیشتر جنبه شکرگذاری و درد دل داره...قرار بود اگه معدلم بد باشه از مدرسه خودم برم بهزیستی تقاضای پناهندگی کنم:))خداواندا رهانیدی از این دوزخ مرا شکرتخداوندا شدم راضی.... بسی شکرتنکردندنم رها در بین را شکرتبسی شادان و خندانم...خداوندا...تورا شکرت!!به رغم تنبلی هایمتو کردی راست و ریست کارمخداوندا تو را شکرت!!جهان ارام شد در پیش چشمانمنتایج بد نبود شکرتخداوندا...تورا شکرت!!!خداواندا تو را شکرت!!صالحه.ن
يكشنبه ۲۳ خرداد ۹۵
فردا نفس هایش شده سنگین...شوم است فردا..وااااای...نحس است فردا...وااااای...فردا زمستان دارد این خرداد...فردا غم انگیز است...ای لحظه های شاد تابستان...شوم است فردا...واااای...نحس است فردا...وااااااای....فردا نتایج آید از راهفردا خوشی میمیرد ای واااااااای...نحس است فرداوااااای...شوم است فرداواااااای....(اینک هم صدا با هم صلواتی نثار روحم کنید...و پیشاپیش مرگم تسلیت باد...روحم شاد و یادم گرامی باد)صالحه.ن
يكشنبه ۲۳ خرداد ۹۵
هوا بوی باروت داردهمه داریم جنگ را نفس میکشیمچه من-که ابلهانه شعر عاشقانه مینویسم-چه آنکه بر جنازه ی پاره پاره ی طفلش میگرید...این هوا بوی باروت داردنه بارانهمه درگیر این بیماری هستیم!!صالحه.ن
يكشنبه ۲۳ خرداد ۹۵
وقتی جهان درگیر افسون است...
وقتی که بیماری شیوع دارد...
باید به جای شاعری جنگید!!!
باید به دست این قلم خون ریخت...
وقتی زمان بدحال و بیمار است
وقتی حرم تب کرده از این جنگ
باید به جای "عشق" از پستی نوشت اینبار
از پستی نامردمان...
از گریه های دختر سردار...
دنیا پر از جنگ است حافظ
منقار بلبل را شکستند!!
اینک بگو آیا...
این کلبه ی احزان گلستان میشود آخر؟؟
وقتی که یوسف ها شهادت را بغل کردند...؟؟
این آتش رفتن گلستان میشود بر دختر سردار؟؟!!
در این هوای جنگی پر غم
شعرم نمی آید!
وقتی که گل ها مرده اند در باغ...
شعرم نمی آید...!!
(تو این هوای باروتی دعا کنیم براشون
خبر شهادت برا خانوادهاشون(مخصوصا دختراشون) خیلی سخته
پدر یکی دوستام شهید شدن....خدا بهمشون صبر بده!!)
صالحه.ن
يكشنبه ۲۳ خرداد ۹۵
این دنیا چه چیزی دارد برای شاعر شدن؟؟؟این دنیای زشت که تمامش پستی ست و پستی ست و پستی؟؟؟چرا شاعرم کردی؟؟به تاوان کدامین گناه؟؟؟بیزارم از مردم...از این شعر ها...واز این شاعر بودن!!!همه ی شاعر ها دروغ میگوینددر این دنیا هیچ چیز زیبایی نیستاین دنیا هیچ هم شاعرانه نیست...آخر...به تاوان کدامین گناه شاعرم کردی؟؟
يكشنبه ۲۳ خرداد ۹۵
لبخندت را اجاره میگیرمبرای تمام لحظه های مسکوت اتاقمبرای تمام اشک های بغض مانده ی گلویمبرای تمام قلب های بیمار...لبخندت را اجاره میگیرمو با دهان تو به تمام کوچه هاشهر ها...ومردمان...لبخند میزنم!!لبخندت را اجاره میدهی...؟!این لبخند اجاره ایحتما نسبتی با مسیح داردکه اینچنین شعر زنده میکند!!صالحه.ن