دوشنبه ۱۲ مهر ۹۵
خدا خودش برای گریه بر حسینبه من اضافه کار داده است...صالحه.ن
شنبه ۱۰ مهر ۹۵
گم شدم میان شعر هاگم شدم میان اینهمه ورق...هیچ کس مرا ندیده است...!؟!؟صالحه.نپ.ن: وقتی میزم پر از ورق باطله ی شعره ...
جمعه ۹ مهر ۹۵
چرا همش شده اینجا بغض نوشت؟؟همش درد ؟؟؟دوباره باد شروع میکنه به وزیدن...دوباره موهای من بازیچش میشه...پاییز اومد...باد این بغض نوشته ها رو از درد غسل.میده!!
جمعه ۹ مهر ۹۵
امون امون...امون از این دخترک شاعر.دیووانه!!دیدی من؟؟دیدی به چه سادگی با یه کلیک کوچولو شدم"صفحه وب موقتا در دسترس نیست"خوبت شد!!!ننوشتی و نگفتی تا شد این!!
جمعه ۹ مهر ۹۵
شده بودم ماهیی که افتاده بیرون از اب...بی نفس...لاجون ..شده بودم مرز باریک سکته!!خود اون مرز...که یه طرف مرگ بود و یه طرفم زندگی!!سر روی شونه های خودم توی اینه گذاشتم و هق زدم…"جز به خودت تکیه نکن"به خودم تکیه کردم و هق زدمماهیی دور افتاده از ابی شده بودمکه دهنم پی در پی باز میشد بگه...ولی هیچ کس نبود که بشنوه!!بیچاره من!!دلم برا بیچارگیم میسوزهکه صبح که بیدار شدم فکر کردم باهاشتو رباط قرار دارم و فکر کردم که بهش بگمدلم به حال خودم میسوزهکه اونقدر درمونده شده بودم که یاد رفته بود"عین-صاد" اونقدر دوره که هیچ قراری نزدیکش نمیکنه...اینکه هی"وجعلنا" بخونم و.برم سر ایمیلم...اخ...اخ...دل بیچاره ی من!!ماهی بی نفس لاجون مندووم بیار...میگذره این شب...""بچه ی خسه مونده چیزی به شب نموندهغصه نخور دیوونه کی دیده که شب بمونه؟""
جمعه ۹ مهر ۹۵
دلتنگ این صفحم...من رو به من پس بده لطفا!
جمعه ۹ مهر ۹۵
خدا زمان آفرینشمیقیین دلش از این جهان گرفته بود:که "شعر" شد نصیب روح من!ببین چقـدر غصـه دار بودکه "بغضِ"او دمیده شد به من...صالحه.ن
پنجشنبه ۸ مهر ۹۵
- علت زیاد است...معلول مشخص نیست...من یا او؟؟هیچ یک!!
صالحه.ن
پنجشنبه ۸ مهر ۹۵
سیب گلو مردا رو حتی می کشه حتما
من دخترم!! نازک تره زیر گلوی من...
صالحه.ن
پ.ن:سالهاست که بغض ها سیب میشود در گلو
پنجشنبه ۸ مهر ۹۵
سیب عشق بود...حوا سیب چیدآدم سیب خورد؛بغض کرد...!سیب توی گلوش موند؛پایین نرفتسیب آدم بغض شد...عشق حوا بغض موند...صالحه.ن