يكشنبه ۸ بهمن ۹۶
اه ای پدر کمی بغلم کن تا
مرهم به روی زخم دلم باشی
شاید که گریه کنم اما...
گاهی برای گریه کمی دیر است!
اهورا فروزان
فکرش را بکن
یک روز افتابی ؛ که افتاب، از گوشه ی کنار رفته ی پرده راه پیدا کرده، روی صورتم میتابد؛
و شاید مثلا،
پای راستم را انداخته ام روی پای چپ،
موهایم لخت افتاده رو شانه و کتابی در دست دارم.
ناگهان کسی در را بزند،
و خبری بیاورد…
یا اعلامیه ای شبیه مرگ کسی که انگار خود من است !
شکه نشو...
اه نکش...
حتی گریه هم نکن!
من سالهاست با وقار تمام
در اقیانوسی که درون دارم خوابیده ام!
انقدر ارام
که حتی لختی ،لختی موهایم اشفته نشود!
صالحه.ن