رزاق بودن خدا همون وقتیه که به خودت میای میبنی
جایی نشستی که هیچ برنامه ای برای اونجا بودن نداشتی.
این نرم نرم خزیدن آفتاب روی پوستت و باد خوردن چادرت
همین حرف هایی که نمیشه گفت و نمیشه نگفت!
میخوام بگم روزی این نیست که نون خامه ای برسه وقتی هوس کیک کردی.
رزاق بودن خدا دقیقا جاییه
که نگفته مرهم آشوبت میشه
وقتی دلتنگی بابات زنگ میزنه
وقتی خسته ای شونه میشه
وقتی انتظارشو نداری میخواد که بشه برات..
بخواد براتون چیزی که میخوایید رو
درست وقتی که انتظارشو ندارید
درست وقتی که تو اوج خواستنید:))
+نگم براتون که ال سی دی گوشیم شکست و چه ترکی خورده:(
دلم روشنه ک قراره حالم خوب شه تو همین روزا
که غروب پاییز قدم میزنیم تو سرما و باد و میخندیم...
میگن بارون رحمت خداست
پس چرا خساست میکنه با گرگ و میشِ این شهر؟
پنجره رو باز میکنم و میشینم لبه اش
نم نم بارون میزنه به بازو و صورتم
نفس عمیق میکشم پاییز رو
نفس عمیق میکشم اینهمه زرد و نارنجی رو
اینهمه خاطره رو....
و فکر میکنم امسال کدوم بغض هق هق میشه
و کدوم صفحه ی تقویم از جیغ برگ های زرد پر؟
هر سال قراره همین موقع ابستنِ سرخ و نارنجی این غم بشیم
و فارغ بشیم زیر بارونش....
پاییز همین پر و خالی شدنه
همین شبای تبل بلند که اونقدر لبه ی پنجره بشینی تا از شعر لبریز شی...
زیر لب زمزمه میکنم:
"پاییز بهاریست که عاشق شده است..."*
و چقدر دوست داشتنیه این زن تنهای عاشق...
پ.ن:چالش طورانه_به دعوت مهنازمون:)
منم از پاییز دعوت میکنم .
* .عاشق نشدی وگرنه میفهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
میلاد عرفان پور