. اوایل که رفته بودم باشگاه انقدر عضلات شکمم ضعیف بود
که به زور شاید یکی دوتا حرکت میتونستم بزنم.
اونروز داشتم افسوس میخورم (در واقع خودمو سرزنش میکردم) چرا ستو تموم نکردم
که یهو یادم اومد از کجا شروع کردم.
اون روزایی که ذره ذره ورزیده میشد بدنم
هیچ کورسویی نبود.
دقیقا وسط راه بودم و فقط تصمیم گرفتم «ادامه بدم».
فقط با سرزنش هام خودمو اذیت کردم.همین.
. بعضی چیزا تو واژه نمیشه اورد
اگه حرف بشه از دهن میوفته و کم ارزش میشه.
فقط برا اینه که مثل قند بشینه یه گوشه از کامت و اب بشه.
. بعد کلاسم با ف تلفنی حرف میزنم
چند بار جلوی بغض و اشکامو میگیرم
بعد پیام میده که اصلا کلاس ارزش اینو نداره ،میخوام نباشه ولی صداتو اینجوری نشنوم.
ولی من خودم میدونم
داره عضله هام قوی میشه.
اما این وسط میدونی چی مهمه؟
اینک برا بار هزارم به این فکر میکنم که این دختر چقدر مهربون و امنه!
.نعیم طهرانی یه فیلمی رو استوری کرده بود:
+فکر میکنی اگر کسی برای صبور بودن دعا کنه
خدا بهش صبوری میده یا فرصتی که صبور باشه؟
اگر شجاعت دعا کنه خدا بهش شجاعت میده
یا فرصتی که شجاع باشه؟
و من فرصت هایی میبینم که خودم خواسته بودم.