دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

کاش می آمدی

کاش می آمدی
کاش می آمدی و روی همین مبل ،
کنار من ،
 مینشستی...
دستت می انداختی روی پشتی مبل
و رو به من میپرسیدی
 که حالم خوب هست؟!
آنوقت من با خیال راحت سرم را در آغوشت مخفی میکردم
و حالم خوب میشد!
کاش می آمدی...








صالحه.ن
۱۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

تمارض خواهیم کرد!

کسی در آینه نیست
و پنجره هنوزپای بندِ بسته بودن است
باز هم هر روز
آفتاب را روی بند خشک میکنیم
و همچنان؛
به این بودن ،
 تمارض خواهیم کرد!







صالحه.ن
۹ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

از گوشه ی باز این زخم

می رسد آن روز
که از گوشه ی باز این زخم
آرام آرام ؛ 
شب پا به جان من میگذارد
و تمام تنم را بغل میگیرد...
آنوقت دست که به آسمان ببری
صورت دختری را لمس میکنی
که تا همیشگیِ شب
امتداد یافته است!









صالحه.ن
۲۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

لا به لای کاه و گلش عطر عشق نشسته بود:)

جعبه سفید بود و بوی عطر میداد
کتاب برگه کاهی که عطر نشسته بود لای کاه و گلش:)
و صفحه ی اول
احتمالا  از همان جمله ها که فقط خودش بلد است 
با خودکار آبی و خطوطی شکسته...
مگر چند وجب از این دنیا را میخواهم
 وقتی کسانی هستند که اینطور صادقانه مهر بورزند
راستی دنیا خالی نبود بدون شما؟!
چقدر خوب که هستید:)
چقدر خوب که دارمتان:)







صالحه.ن

پ.ن:نمیدونم چطوری تشکر کنم؟!با چه زبونی؟اونقدر خوشحال شدم ک حد نداشت مرسی نگار مرسی مریم از این دور های دور میبوسمتون؛)

پ.ن2:هر چند خوب بودن را نمیدانم..اما با تمامم دوستتان دارم:)
۱۸ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

از خنده تا بغض

و گاه فاصله ی خنده ای بلند تا بغض
عبور از اتاقی به پذیراییست!
درست مثل همان که
 آهنگ گذاشته بود برقصد
از صدای ساز گریه اش گرفت!!






صالحه.ن
نقل قول نوشت:«و همه میدانیم ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است!»
۲۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

زندگی جریان دارد

اینکه هنوز 
زنی هست که در شلوغ ترین پارک بنشیند
و در حالی که به بازی فرزندان کوچکش خیره شده 
دست همسرش را ببوسد؛
اینکه هنوز آقای سپید موی دوست داشتنی
با گاری آبیش
کیک و آبمیوه می فروشد؛
یعنی هنوز
 زیر پوسته ی سخت این شهر زندگی جریان دارد
و میتوان بی خیال اخم های درهم پدر
لبخند زد به پیرمرد دوست داشتنی آبمیوه فروش:)
خدا اگر دنبال یک دلیل برای فرستادن رحمتش باشد
یقینا این عاشقانه های کوچک است:)








صالحه.ن

پ.ن:روبروی مغازه ی اغاجونم(پدر بزرگم)یه اقایی هستن با گاری آبی 
یه پیرمرد مو پشمکی بغلی:)میرفتم کیک و ساندیس میگرفتیم ازش!
خیییلییی دوس داشتنیه...نمیدونستم هنوزم هست انقدر خوشحال شدم دیدمش اصن روزمو ساخت :)کلی نوستالژیک

بعدا نوشت:الان ک ب عنوانم دقت کردم یاد تبلیغات بیمکث افتادم!
۲۸ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

مولانا بخوان...برقص...

هر روز شعری دارد
 که کائنات ،همه باهم، زمزمه میکنند
گاه صدای آب می آید و سهراب...
گاه تولدی دیگر و فروغ...
گاهی می و شراب و حضرت حافظ.
و گه گهداری آسمان دست به زمین میدهد و رقص سما میرود
و مولانای جان زمزمه میکند...
این روزها که از پی هم می روند
تک بیت های ناب آفرینشند!
فردا که بیدار شدید 
شعری از مولانا بخوانید و برقصید
و زمزمه کنید امروز برای زندگیست:)







صالحه.ن
پ.ن:دیروز سهراب میخوندم:«چیز هایی هم هست لحظه هایی پراوج...»
۱۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

هزار بوسه

عزیزم...؟
اینهمه غم باخودت از این سر شهر به آن سر شهر میبری که چه؟
بِکَن این دندان لقِ دیروز و پریروز را...!!
و به رسم کودکی ؛
 بِگُذار زیر بالشَت!!
آنوقت قول می دهم:بیدار که شدی ؛
رد هزار بوسه روی صورتت خواهی دید:)









صالحه.ن
۲۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

گره کور

خدایا
 یک گره کور بزن در تقدیرم...
که حتی به ذکر یامُفَرِّجَت هم باز نشود!
یک گره کور؛
که یک سرش من باشم،
یک سرش او...





صالحه.ن

پ.ن1:من عاشق دعای جوشم خیلی قشنگه خیلی!!مُفَرِّجَ یعنی گره گشا

پ.ن2:شدیدا التماس دعا
۱۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

کدام را ترجیح میدهی؟

بیا قال اینهمه حرف را بکنیم!
خلاصه اش کن...
کدام را ترجیح میدهی..؟!
سیگاری آتش بزنم برایت؟
فنجانی قهوه بریزم؟
یا از پنجره پرواز را شروع کنیم؟








صالحه.ن

پ.ن:چقدر میتونه برخلاف جاذبه ی زمین دنبال آب حرکت کنه!؟اون از ظرف جدا شده!بیا از پنجره پرواز رو تمرین کنیم...
۲۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان