يكشنبه ۱۵ فروردين ۹۵
باران میباردو غسل میدهد تن عریان خیابان راباران چند روزیست میهمان شب های عیدمان شدهمیهمان دوست داشتنی ای روزهاوباد میوزد...باد میوزد و کاغذ های شعرم را به یغما میبرد...آهای باد...مواظب باشمن دخترم"دختری با گیسوان شانه خورده در افسون شعر ها"یادت که هست!؟وهنوز باران می باردوهنوز بارانآسمان دارد گیسوان مشکی شبش را شانه میزند....