واااااای این کتاب فوق العادس!!...نامه های عاشقانه ی «جبران خلیل جبران» به «می زیاده»...
عشق
«جبران» و« می» زاییده ی نگاه و لبخند و سپس احوالپرسی آنگاه گفتوگوی
عاشقانه نبود بلکه عشقی شگفت انگیز بود که بوسیله ی نامه های ادبی و
یادداشت های فکری و روحی میان دو قلی تنها و دو روح نا آشنا پدید آمد...
یه تیکه هایی از کتاب که من عاشقش شدم:
آیا یکبار شده که شنوندگان سکوتت،سکوت تو را بفهمند و با تو در زندگی طواف کنند؟!
آیا در میان مردمان کسی هست که بداند در فراسوی آوازمان آوازی هست که زندانی صدا ها نمیشود و حنجره ها برایش نمی لرزند؟
این رمان از سید مهدی شجاعی من که خوشم اومد فک کنم شمام همینطور!
داستان این رمان داستان یه رقاصه در زمان پهلویه...داستان کسی که بخاطر دل پاکش عجیب بزرگ میشه! و داستان سادگی کسی که به خاطر انسانییتش...عجبیب میره!
چند تیکه از این کتاب:
می
دانی حاج امین! کار های خوب و بد،صواب و گناه،ئر فرهنگ ما امدازه واقیشان
را از دست داده اند و شده اند اندازه لباس هایی که ما برایشان قواره کرده
ایم...بالا رفتن از خانه ی مردم را بد می دانیم،ولی دروغ و غیبت و تهمت را
گناه جدی تلقی نمیکنیم!باید دید که وزن و اندازه ی هر کدام از اینها پیش
خدا چقدر است؟! ملاک، نظر خداست...نه دیدگاه ما!
تا آنجا که یادم میاید،گفته ام:«فلان، فوقش یک جمله هم اضافه کرده باشم که:بهمان!»
تاب بیاور مرد! گفتم که: طوفان دیگری در راه است!!
گفتم:سرت در چه حاله؟هنوز درد میکنه؟ گفت: اصلا و ابدا. ولی دلم خیلی می سوزه! گفتم: واسه چی؟ گفت:اون موقع که میتونستیم درد بکشیم،قدرشو ندونستیم!حالا که جنسشو،منشاشو،ماهیتشو میفهمیم دستمون از هرچی غم و غصه ی دنیاست خالیه!
از
کتابهای دیگه ی سید مهدی شجاعی که من خیلی دوس دارم بخونم ولی هنوز
نتونستم «پدر،عشق و پسر» ولی شما بخونید من یه تیکش رو خوندم خیلی جذاب
بود!