پنجشنبه ۱۹ فروردين ۹۵
بیخیالت میشوم اما بدانبیخیالی های بعد از منهمیشه ماندنیست!شهر را، آشوب را ، تکرار کن...موج این دریای خالی رفتنیست...دفتری شعرمولی خالی ز تو...بیخیالت گشته ام این بیخیالی ماندنیست!ماهیی تنها و مفلوکمبه دور از آبهاماهی تنها همیشه مردنیست...قهوه ها بعد توخوش طعم اند و تلخقهوه های تلخِ بی توخوردنیست!ماه بی آغوش شببی حاصل و آواره است!ماه رنجوری میان کوچه ها...بس دیدنیست!بیخیالت میشوم...اما بدان...بی خیالی های شاعرماندنیست!صالحه.ن
چهارشنبه ۱۸ فروردين ۹۵
یک شب پنجره را باز میکنمو به اندازه ی تمام حرف های نگفته ی گلوگاهمگریه میکنم!انقدر که شهر را...خیابان را...کوچه را...من را...و تمام بغضم را...سیـــــــــــــــــــــــــــــل ببرد
چهارشنبه ۱۸ فروردين ۹۵
یک شب پنجره را باز میکنمو به اندازه ی تمام حرف های نگفته ی گلوگاهمگریه میکنم!انقدر که شهر را...خیابان را...کوچه را...من را...و تمام بغضم را...سیـــــــــــــــــــــــــــــل ببرد
سه شنبه ۱۷ فروردين ۹۵
تقدیم به سه حرفی ترین پدر دنیاشاعرانه های من...کمرنگ ترین نقطه های رنگ پریده ی این دنیاست...اما وقتی پای تو در میان باشد...نوشتن یعنی رویایی ترین اتفاق!سرودن یعنی بهاری ترین پاییز!!وقتی که مقصود تو باشیبهار هم برای سرودنکم از پاییز ندارد!!وقتی پای تو در میان باشد...فروردین ماه که نهزیبا ترین فصل بهار است!!وقتی تو هستی نه تنها...بهار...که تمام جهان زیباست!!وقتی که آسمان آبستن حضور تو باشد...نه امروز...که هر روز منتولد توست!مقدس ترین اتفاق آفرینش...پدرمتولدت مبارک
سه شنبه ۱۷ فروردين ۹۵
تقدیم به سه حرفی ترین پدر دنیاشاعرانه های من...کمرنگ ترین نقطه های رنگ پریده ی این دنیاست...اما وقتی پای تو در میان باشد...نوشتن یعنی رویایی ترین اتفاق!سرودن یعنی بهاری ترین پاییز!!وقتی که مقصود تو باشیبهار هم برای سرودنکم از پاییز ندارد!!وقتی پای تو در میان باشد...فروردین ماه که نهزیبا ترین فصل بهار است!!وقتی تو هستی نه تنها...بهار...که تمام جهان زیباست!!وقتی که آسمان آبستن حضور تو باشد...نه امروز...که هر روز منتولد توست!مقدس ترین اتفاق آفرینش...پدرمتولدت مبارک
دوشنبه ۱۶ فروردين ۹۵
کتاب کهنه ی تاریخ را ورق میزنمشاید دلیل نیامدن هایت را لابه لای این کتاب پیدا کنم...نمیدانم زیر ستون های تخت جمشیدجا مانده اییا اسیر حمله های چنگیزی؟نکندآن یوسف که شهری زلیخاعاشقش بودنند تو باشی؟وای که اگرپیراهنت از پشت کشیده شودترنج میشوم و چاقو و دست...و خون جاری میکنماز تمامشهر حتی اگر زلیخا باشندوعزیز عزیز های شهر...نمیدانم...کجای این کتاب مانده ای که کتاب بوی رز های وحشی را گرفته است؟!بگو کجایاین سطر هاییتا اینبار مجنون صفت"ماشین زمان" نه...که شرط رسیدن به تو رااختراع میکنم...صالحه.ن
دوشنبه ۱۶ فروردين ۹۵
کتاب کهنه ی تاریخ را ورق میزنمشاید دلیل نیامدن هایت را لابه لای این کتاب پیدا کنم...نمیدانم زیر ستون های تخت جمشیدجا مانده اییا اسیر حمله های چنگیزی؟نکندآن یوسف که شهری زلیخاعاشقش بودنند تو باشی؟وای که اگرپیراهنت از پشت کشیده شودترنج میشوم و چاقو و دست...و خون جاری میکنماز تمامشهر حتی اگر زلیخا باشندوعزیز عزیز های شهر...نمیدانم...کجای این کتاب مانده ای که کتاب بوی رز های وحشی را گرفته است؟!بگو کجایاین سطر هاییتا اینبار مجنون صفت"ماشین زمان" نه...که شرط رسیدن به تو رااختراع میکنم...صالحه.ن
يكشنبه ۱۵ فروردين ۹۵
اندر احوالات امتحان...(حالت غیر قابل انکار محصلین)امتحان دارم بازو پرم از خالیهیچ و پوچ ذهنمنقش هایی آبیرنگ خودکار منمیپرد هر لحظهچه شکست سختیشده ام من خستهومعلم من رانزد خود بنشاندهو تقلب هایم...همه را بستانده!!دیگر اینک عایا...به چه دلخوش باشم؟دورم از دوستانمبا که همفکر باشم؟!امتحان دارم بازچه غم سنگینیبی تقلب قطعانمره صفر میگیری...!!صالحه.ن(ببینید چقــــــــدر روم فشاره....دوهفته تمام فقط امتحان...ای عید چه بیخبر رفتی...در رفتن "تعطیلی یااا"گویند هرنوعی سخنمن با دوچشم خویشتن دیدم که عیدم میرود...هـــــــــــــــی...)
يكشنبه ۱۵ فروردين ۹۵
باران میباردو غسل میدهد تن عریان خیابان راباران چند روزیست میهمان شب های عیدمان شدهمیهمان دوست داشتنی ای روزهاوباد میوزد...باد میوزد و کاغذ های شعرم را به یغما میبرد...آهای باد...مواظب باشمن دخترم"دختری با گیسوان شانه خورده در افسون شعر ها"یادت که هست!؟وهنوز باران می باردوهنوز بارانآسمان دارد گیسوان مشکی شبش را شانه میزند....
جمعه ۱۳ فروردين ۹۵
سلام ای غروب سیزده بدر...سلام ای طلوع سحرگاه شنبهسلام ای غم لحظه های امتحانخداحافظ ای خواب های تا ظهرخداحافظ ای خنده های صمیمی"خداحافظ ای داغ بر دل نشسته"تو تنها نمی مانی ای شب زنده داریتو را می سپارم به چت روم و نت های خستهتو را می سپارم به مینا و مریمتو را می سپارم به دریا ی بیکارخداحافظ ای پست های دائمخودم را سپردم به دستان درسام...