چهارشنبه ۲۸ مهر ۹۵
از باد های وحشی پاییز فهمیدمبازم هبوطی تازه در کار است...صالحه.ن
دوشنبه ۲۶ مهر ۹۵
قلب من تابعی از توستهمین که صدای بودنت نزدیک میشودتند میزند...صالحه.ن
دوشنبه ۲۶ مهر ۹۵
آخ جانا...جانا کجا بودی این همه وقت؟!بی تو در این شهر آشنایی نیسترو به من کن..زود بازگرد...این غریبی مرا از پا می اندازد...صالحه.ن
يكشنبه ۲۵ مهر ۹۵
از شهر مرا بس...که باد پاییز بوزد ومن رقص کنان حیاط را دور بزنماز خوشی های دنیا بزرگترین تکه اش برای من استکه باد دست ببرد لای موهایمو من زیر لب آهنگ ترکی بخوانم:)صالحه.نپ.ن: زندگی به این قشنگی دیگه آدم چی میخاد تازه هواشناسی میگف سامانه بارشی هم در راهه شولولولولو...الهی شکر:)پ.ن:خوشی های کوچیک دست و پا کنید برای دلتون..:)
شنبه ۲۴ مهر ۹۵
درس حجیم من چرا فکر به من نمیکند؟؟دبیر بی مروتم عزم وطن نمیکند؟؟؟؟دی گله ای ز رحم او کردم و از سر غرورگفت که با خری چو من قصد سخن نمیکندلحظه و وقت امتحان لابه همی کنم ولیتوی اینستا مشغول است؛ گوش به من نمیکنددستخوش کویز مکن سطح سواد این کلاسجان شما کلاس ما شبیه این ؛ رخت به تن نمیکندکشته ی همت تو شد صالی ناشنیده درس«تیغ ؛ سزاست آن که را درکِ سخن نمیکند»صالحه.نپ.ن: بیت دوم رو رسیدم امیرعلی میخنده... میگم برا چی میخندی معنیش مگه چیه؟ میگه ینی گفته من باهت حرف نمیزنم خیلی خری!!! :lپ.ن2: دیگه خز مدرسه ها دراومد... بسه خدایی...
جمعه ۲۳ مهر ۹۵
"سین" سلام و "ح" حمد انگار رنگ و بوی دیگری دارندجور دیگری تلفظ میشودخاص تر از بقیه...مخصوصا اگر سین «سلام» نماز "مغرب" باشدیا "ح" «الحمد لله رب العالمین» رکعت دوماصلا عاشقانه تر بیان میشوندمخصوصا اگر بم صدای مردانه ای بنشیند رویشکه وقتی "السلام علیک یا ایها النبی..." را می گویدسرش را یکبار بالا پایین کند و به تواضع خم بشود...انگار میبیند "نبی " را که آمده است با "بندگان صالح"...حتما تلفظ بعضی کلمات فلسفه دارد...فلسفه های عاشقانه...وگرنه اینقدر شاعرانه عجیب است که تلفظ شوند...!!صالحه.ن
جمعه ۲۳ مهر ۹۵
_ چند غروب است که مانده ای در راه؟؟+ هزار بغض...صالحه.نپ.ن:غروب شد...غروب شد...باز هم غروب شد...هزار بغض است که غروب میشود و نمی آیی...
پنجشنبه ۲۲ مهر ۹۵
نیمه ی ماه همین نیم رخ صورت توستپشت کردی تو به من ماه گرفت...صالحه.نپ.ن:همینجوری نوشت
پنجشنبه ۲۲ مهر ۹۵
پاییز شاعرانه ترین اتفاق سال شدوقتی بهار قسم خورد عاشقم کندصالحه.ن
چهارشنبه ۲۱ مهر ۹۵
چادرم چقدر بغض دارد...انگار مرور میکند خاطرات کوچه های مدینه را...آن وقت ها لااقل معجر نمیکشیدند...کجایی مادر؟!کار از کوچه و سیلی و خاکِ چادر گذشتهقصه به آتش رسیده است...صالحه.ن