دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

«کاش چون پاییز بودم...»



نشسته ام  بر انتهایی ترین "ر" از "شهریور" 
و میخواهم از تابستان سر بخورم پایین.
چشم هایم را بسته ام تاجیغ بزنم از هیجانِ این سقوط .
سقوط در نارنجی ترین برگ های پاییزی...
و خیال جان بگیرد در پیاده رو های این شهر؛
و گل های نرگس را به عروسی باران دعوت کنم!
حال...
دستانت را به من بده
بگذار برای آخرین بار در آغوش بفشارم پایان شهریوری ات را.
که کوچ خواهم کرد به شهر رویا و عاشق خواهم شد ...
گریه خواهم کرد؛
مهرخواهم ورزید؛
لبخند خواهم زد؛
مرگ را خواهم بوسید
و این فصل های سردِ پیش رو رازندگی خواهم کرد...





صالحه.ن

نقل قول نوشت:«و این منم زنی تنها در استانه ی فصلی سرد...»
۳۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

من این بغض به هم خو کردیم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

«سر بی کسی سلامت»



تنهایی سخت نیست.
تنهایی تنها بودن سخته!
اینکه هیچکس نباشه باهاش بخندی،حرف بزنی،شیطنت کنی،از خونه فرار کنی
اینکه بین اینهمه ادم که ادعای نزدیکی دارن و دوستی
اینهمه حرف رسوب بشه تو گلو یعنی هیچ کس تو این دنیا نیست!
یعنی هیچ کس اونقدر نبوده که بشه شونه برا گریه ها و خنده هات
بشه لبخند رو لبت...ینی خاک بر سر آمارِ این زمین!
مبتلا شدی که هی بنویسی...بنویسی...بنویسی و پاک کنی؟
مبتلا شدی که هیچ کس نباشه براش از خنده هات بگی؟


#صاد_ن
۰ موافق ۰ مخالف

ابدیت



انتهای ابدیت ایستاده بود.
درست روی کشیدگی "ت" .
و فکر میکرد مگر مرگ چند بار می تواند کسی را بکشد؟


۰ موافق ۰ مخالف

پرنده



 او که میخواست ببندد بالم...
پس چرا شکل پرنده به منِ انسان داد؟


صالحه.ن
۰ موافق ۰ مخالف

«نبودنت را به رخ میکشد»

نبودنت زیادی استکم اوردم....
۰ موافق ۰ مخالف

تکلیف شب و روزم با دکتر اعصاب است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

«خم شدن را عار میدانم دعا کن بشکنم»

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

چطور

از اون روزاس که باید باشی
کجای این دنیایی که فرصت نداری باشی تا سر بشینه رو شونت؟
تا حالا تا گلو تو تنهایی فرو رفتی؟
تا حالا تو خودت غرق شدی؟
میدونی چه حال بدیه که دست و پا بزنی تو خودت؟
چطور میتونی نباشی و من انقدر بی پناه باشم...؟
۰ موافق ۰ مخالف

در سرم هوای توست


عکس و تصویر

قفل شده بود تو ترافیک و بوق-بوقِ ماشینا
و رادیویی که از پژو ی بغلی پخش میشد
با صدای دوپس دوپس ماشین سمت چپش قاطی شده بود.
"پوووف"کشید و دست کرد لای موهای پریشونش و با دست به بالا هدایتشون کرد
دنده جا زده بود حرکت کنه همراه لاین ؛
که ماشین شاستی بلند پیچید به این لاین و سد کرد راهشو
چشم غره رفت و نگاه داد به گوشیش که صدای پیامش بلند شده بود
:"جانای من".
انگار از اونطرف پیام لبخند میزد بهش.
نوشته بود:«حضرت عشق؟اخم نشینه گره کنه دو ابروت رو...دلت خسته نشه که قلبمو یکی میگیره تو مشتشو چروک میشه!مواظب خودت باش که چشم جهانی نگران من و توست...»
به پیرمرد مو سپید پژو بغلی لبخند زد؛
گذاشت شاستی بلند جا بگیره راحت جلوش و
بی ارده دستش به تایپ رفت:«دردت به جونم!جان بی جمال جانان....»



#صاد_ن
۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان