دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

تو که فانوس منی

 

 

میگم:دنیا پسته...

خیلی پست.

من روزای پست رو دیدم

شبای سیاهو دیدم؛

ولی روشنی رو تو دلم حس کردم نور رو هم دیدم.

اما هنوز با تمام روشنی ک رگ و پیم حس کرده

بازم میگم دنیا پسته.

مگه اینک دریچه ی روشنی رو پیدا کنی

مگه اینک تو دلت فانوس داشته باشی

وگرنه گم شدن تو ظلمت دنیا اسونه.

من نورو حس کردم

تو "تو"...

وقتی نصفه شب چراغ ساندویچی نیمه بسته رو روشن میکنی

ک پول برداری...

که تو سرما بی تفاوت رد نشی از کنار پیرزن قد خمیده ی کنار چار راه.

من از دنیای تاریک

شبِ تار

روز ابری

تو رو دوست دارم

تو که نوری :)

 

۳ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

هرچیز که در جستن آنی؛ آنی!

فروزن

 

سخنران محترم هیئت میفرماد:

"ایرانی ها کربلایی ان..."

و اِلسای روی رنگ امیزی ب من پوزخند میزند!

میفرماد:

"امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند."

و کریستوف با لبخند ژکوند به من نگاه میکند!

سخنران از "هیئت ها"میگوید

و من به بچه هیئتی فکر میکنم که چرا باید رنگ امیزی فروزن داشته باشد؟

به اینکه اگر نشسته پای سخنرانی که میگوید:

هیئت امریکایی  است هیئتی که مرگ بر امریکا نگوید ولی سینه بزند و روضه بخواند!

هیئتی که در آن سینه زن تربیت نشود؛

حسینی تربیت شود هیئت است!

هیئتی ک محسن حججی ؛مرد؛استاد دانشگاه؛فرمانده نظامی تربیت نکند ترسناک است...

 

انقلابی زیاد است انقطاعی میخواهیم!

انقطاعی ان بچه هیئتی است که از همه ببرد بگوید اقام حسین..!

 

و بچه هیئتی که فروزن رنگ میکند

مثل مادرش چادرش را روی سرش میکشد و میپرسد

چیکار کنم گریه ام بگیره؟

و فکر میکنم انجا که آنا منجمد میشود گریه اش گرفته یا نه.‌..؟

 

۲ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

today

دندون درد یجوری امون برده بود ک متر میکردم خونه رو و اشکام میرخ همینجور

دهنمو باز کردم سپردم دست دکتر

سوراخ کرد عامل درد و ریخت بیرون همشو😥

ب خودم اومدم دیدم از ترس چادرمو مشت کردم تو دستم

تموم ک شد میخواستم سر بخورم اب بشم ...ک اخیییشششش😷😷

دیگ حس نمیکنم چیزی!

انگار صد سال خسته باشم...

 

تو گیر و دار دندون درد فرصت راهیان نور از دست رفت مثل اینکه...

منم نپرسیدم ینی تموم که تموم؟هیچی به هیچی؟

 

ینی زندگی اینجوریه؟

ک وسط یه درد عمیق برا امروز و فردا

فرصتای رنگی ماه های بعد از دستت میره؟

یه حس سیالی دارم راستش...

مث انتخاب واحد ترم قبل،بعدش چی شد ؟

یهو دویست کیلومتر پرتاب شدم عقب...و یه هفته به شروع ترم زنگ زدن نیشابور باش نیا مشهد-

الانم همون حس سیالو دارم.همون حس ک نمیدونی متعلق ب کجایی...

مثل اینکه ندونی نفست کجاس الان.

ی همچین وعضی...

ولی یادم اومد:

فرصت زندگی همین الانه!

اگ امروز خسته بشی 

اگ امروز تلاش نکنی دیره-

باید دندون درد کشیده رو محکم کنم سر جاش

دست و پای خسته رو جمع کنم ک بلند بشم

امروز وقت با اراده بودنه^.^

یا علی:)

۳ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

مردی برای تمام فصول

میگم دقت کردی بستنی یجوریه که هم تو فصل سرد خوبه هم تو گرما؟

ینی تو سرما میتونی بستنی بخوری

اماتو گرما ب هیچ وجه نوشیدنی گرم نمیخوای!

میگه: اره

یکم فک میکنم میگم:تو بستنی منی😋❤

 

 

 

پ.ن:

ک یادم بمونه...

۴ نظر ۴ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان