یادم باشه:
اینکه یسری چیزا برام طبیعیه
رو شونه ی زنایی ایستادم ک زمانی جنگیدن.
یادم باشه:
اینکه یسری چیزا برام طبیعیه
رو شونه ی زنایی ایستادم ک زمانی جنگیدن.
خدایا
غم دنیا رو از دوش ما بردار
ما لایق غم های بزرگ تری هستیم🌱
فکر میکردم
بعضی کلمه ها برام اینجوریه که دوست دارم بذارم جلوم
ساعت ها بهش زل بزنم و کیفور بشم.
نه که کشف جدیدی داشته باشه ها
لذت همون کلمه یا عبارت رو ببرم.
فقط بهش فکر کنم.
مثلا این عبارتِ «رویدنی بودن»
شبیه منظره ی دریاست انگار.
ازخودم میپرسم
دلیل این ساعت ها اشک ریختن مدام رو
دلیل این فکر های رنگ رنگ رو
دلیل این موج قوی احساسات رو.
و از اعماق ذهنم کلمه ای که مدتها بود تو دایره لغاتم خاک میخورد بیرون میاد.
«استحاله»
این روزها حس میکنم همچین حالی دارم.
و چیزی که بیشتر باعث نگرانیم میشه اینه که
نمیدونم خروجی این فرایند قراره پروانه بشم
یا مثل «گره گوار سامسا» یه حشره؟
+
میتونم مثل کبک سرم رو زیر برف ببرم
میتونم سرمو بیرون بیارم و ببینم
و بگذارم سرمای این انتخاب پوست صورتمو بسوزونه.
انتخابم دومیه
ولی میترسم.
نه از واقعیت و سرماش
ازینکه نکنه این چیزی که فکر میکنم واقعیته
فقط یه گودال برفی جدید باشه.
قلبم سنگینه
احساس خشم، غم، ناامیدی و ضعف میکنم!
انگار بار سنگینی روی دوشم دارم.
«به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگرـ»
یک هفته شد تعطیلی مدارس،
بخاطر سرمای هوا و افت فشار گاز.
دیوارِ کوتاهِ مدرسه...
برداشتن بار مسئولیت با اعلام «آموزش مجازی»
و قلبم سنگینه.
ما امید داریم چیزی بیش از آموزش تو کلاسمون رقم بخوره.
قلبم سنگینه.خیلی سنگین.
ازینکه نمیدونم کجا باید فریاد بزنم
من دوران کرونا مشابه همین روستایی که الان تدریس دارم
با گروه جهادی برای تدریس رفته بودم
الان چند وقت میگذره؟
هنوز اینترنت با کیفیتی ندارن.
نه اینکه ابن تعطیلی بد گذشته باشه ها
ادم هایی رو دیدم که دارن قدم های بلندی برمیدارن
الهام گرفتم
خوش گذروندم
تجربه های تازه ای داشتم
ولی قلبم سنگینه!
و این فقط یه گوشه از بارِ روی قلبمه
مدت هاست این سنگینی رو حس میکنم
کاش قلبم ازین سنگینی آتیش بگیره.
شاید روشن بشه جایی.