من چند سال پیش یه ارزشی برام روشن شد تو زندگی
اینکه رو به رشد باشم.
یه مفهومی به اسم رشد تو ذهنم رفت بزرگ و نستعلیق و شکیل قاب شد.
اینک پارسال این مفهوم و نگاهم به خودم در این رابطه چ بلاهایی سرش اومد
بماند...
اما
این برام جشن داره:)
خیلی هم جشن داره ک به خودم نگاه میکنم میبینم
چقدر صالحه ی چند سال پیش نیستم.
صالحه ی اول سال نیستم؛
صالحه ی چند ماه پیش نیستم.
دیروز تو جلسه ی نورا تصمیم گرفتیم نورا رو بالاخره دفن کنیم.(۱)
نمیدونم کجا اون جنس اثرگذاری رو میتونم تجربه کنم دوباره.
ولی برام تو دل سوگواریه امید بود و با عشق به خاطره ی تجربه ها سپردیمش.
اما تصمیم گرفتیم جمع خودمون رو داشته باشیم.
داستانی که داریم روش کار میکنیم هم توسعه فردیه،خیلی هم اصطلاحا دیمی😅
بعد تکلیفمون این بود بنویسیم تو هر حوزه کجا میخوایم باشیم.
موردی و دقیق و عینی.
داشتم فکر میکردم حتی صالحه ای که از اول خونه داریش دغدغه اتوی لباس داشته تا هنوز
مثل اولا نیست وضعیت اتوی لباسا.
یا اگر نگرانی دارم درمورد ابعاد خودم، من اون منِ قبلی نیستم...
این روزا یه کیفیت هایی رو تو زندگیم میبینم که نداشتم قبلا.
و این خیلی ذوق داره.
امشب نیت کردم،
روشن کنم خواستمو و در جایگاه مسبب بایستم براش!