جمعه ۳ اسفند ۰۳
درحالیکه اسکاج را محکم پشت قابلمه میکشم
فکر میکنم:
واقعا این زندگی ارزشش را دارد؟
زندگی به معنای عامِ زندگی.
و فکر میکنم ، انگار که من آدم خوشبختی محسوب میشوم.
برای داشتن چیزهایی که دارم؛
و نداشتن چیزهایی که ندارم.
البته ، غم ها و رنج هایی هست، آن گوشه ها، یا همین نزدیکی ها.
اما هنوز خوشبختی هست.
زور تسلیم و رضا
و رشد میچربد انگار.
بعدتر میپرسم: یعنی باید به این حس ها و فکر ها توجه کنم؟
و آیا زندگی ارزش زیستن را دارد؟