دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

شب و روز در خیالی و ندامت ک کجایی

http://cdn-tehran.wisgoon.com/dlir-s3/10531503567269746555.jpg


 داشتم گلای یاس ،با ته مایه های زرد

که از دیوار بالا اومده بود؛ رو نشونش میدادم...

مطئنم بیدار بودم ؛ اما شبیه خواب بود!

هر چی بود شیرین بود^.^

۷ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

۱۸سال و چند روزت مبارک

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

بمیرید وزین مرگ نترسید!

ی وقتایی دنیا اونقدر کوچیکه
ک نفست بند میاد!

بلند میخندم ب ساجده میگم:
این چه زندگییه اینورشو میگیریم 
اونورش در میره؛
اینورشو میگیریم از اون ور…
خندم دوباره صدای هق هق میده!

+یه مترجا که بخوابم لدفا!

۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

ایوب بود!

کی گفته بی خبری خوش خبریه؟!

بی خبری یه هوای مه الوده؛

ک نمیدونی قدم بعدی رو کجا قراره بذاری؟

ک با هر قدم یکبار می میری از ترس مردن...



نقل قول نوشت:

چند گویی قصه ی ایوب و صبر او بس است!

بیش از این ما صبر نتوانیم او ایوب بود!


۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

درختای بلوط


عکس و تصویر گــاهی صبح ها زودتر از تمـــام پرندگان پریده ام، از خوابی که ٺـو در آن ...


وسط طوفان ایستادم؛

موهام شلاق میشه روی صورتم

و هرقدر می دوم نمیرسم.

چیزی تو گلوم راه نفسو بند میاره

چیزی شبیه بغض.

زمزمه میکنم:

بیا به بارون فکر کنیم 

به شبنم روی شمعدونی...

به قفس سفیدی که توش عشق زندانی شده!

بیا اروم باشیم و قوی

مثل درختای بلوط، با ریشه های محکم.


۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

ما قطَعتُ رَجائِی مِنکَـ

الله لطیف بالعباده


داره اتفاق میوفته؛

ماهی ک وسط دریا رسیده بود

کم کم داره جزر و مدشو اغاز میکنه...



پ.ن:

من جان!

بیا دلگرم باشیم،به خدایی ک حواسش همیشه به دیوونه ها هست.

۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

چو تخته پاره بر موج

شده حس کنی

به هیچ جا تعلق نداری؟!

۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

پدرم نام کوچکش کوه است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ساقی بده پیمانه ای

بابا نوشابه میریزن

صدا میزنم: بابا!سلااامD:

یه لیوان دیگه میریزن پر ک شد شیشه رو میذارن جلو من لیوانو میدن امیرعلی!

میگم باباااااااا…واقعا کههههه…این بدترین کاری بود ک میشد با من کرد!!!

علی میخنده : بده من برات بریزم!!


اصن لذت نوشیدنی ب اینه ک برات بریزن:دی

سر سفره هر کی نوشیدنی برمیداره من سریع لیوانمو میذارم کنارش.

دیگ اسمم بد دررفته سر این قضیه؛خانواده برام نمیربزن ک هیچ!

تازه منو ساقی میکنن:/

۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

میگذریم از کنار هم آرام.


کسی رو دیدم ک ی روزی برای دیدنش هیجان زده میشدم.
تو حیاط میچرخیدم و اخوان ثالث میخوندم...
و حالا؛درست زمانی ک ن انتظارشو کشیده بودم
ن تو اینه لبخندی تنظیم کرده بودم
دیدمش!
متفاوت ، تازه ،با شکوه…
اما دیگه ن هیجانی بود و ن تقلایی برای رها شدن نفس…


پ.ن:دلم خاست عاطفه باشه تا براش تعریف کنم و بخندیم.
بعضی چیزا از دهن میوفته اگه نگی…

۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان