دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

:)

من:عه ولادت حضرت علی اکبره؟

بابا:روز جوانه:) دخترم روزت مبارک

+عی وای!خیییلی مچکرم~.~.

[ب مامان]_خانوم!بهم تبریک بگو!

[مامان از بالای عینک نگاه میکند.و هیچ نمیگوید.]

+باباجون روزتون مباارک=))

_مرسی دخترم:) جوونا همدیگرو درک میکنن!

تو این خونه فقط ما همو میفهمیم؛)

[مامان همچنان از بالای عینک نگاه میکند]


۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

نارنجی:>

نارنجی


یک میهمانی کاملا رسمی:)

۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

عاره دیگه!

مثلا یهویی زنگ بزنی

رفیق تنهایی؟!داریم میریزیم خونتون:)))


بعد فوشت بده ک این چ وقته خبر دادنه؟

خبرت زودتر خبر بده:دی


پ.ن:اصن عشق جریان داره؟نع؟


پ.ن۲:من فقد نمیدونستم انگشتای پفکیمو چیکار کنم ...با صورت فاطمه تمییز کردم:))

ناجوانمردانه بود چش و مو و پیشونیمو ب چاک ماست موسیر بدهD:

۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

:|

انگار رفته رو دور تند.

میدوم اما بازم ی عالمه کار عقب افتاده دارم و هیچی ب اندازه ی کارای عقب افتاده ادم رو خسته نمیکنه.

۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

اریبعشق

یه حس خوبی دارم~.~

یه آرامش آرومی.


ک مثلن ی روز بپیچونم با زهرا بریم کافه مون

گپ بزنیم:)


یا یه دسته گل مریم بگیرم سرزده برم خونه ساجده.


یا اینکه با فاطمه سربالایی عدالت رو بگیریم بدویم

مث دیوونه ها .و روی صندلی های کنار خیابون بپرم.


شایدم ۱۲ جلد هری پاترو پست کنم در خونه عاطفه!


۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

انسان؟!

یه دبیر منطق و فلسفه فوق العاده داریم...

جلسه قبل میگف:

ما ی شمایلی از روحمون اول افریده شده بود و بعد به این جسم ملحق شدیم.

زهرا یدفه گف :

حالا فهمیدم "من ملک بودم و فردوس برین جایم بود…"!

و خلاصه بحث کشید ب اینک چرا فرستاده شدیم زمین

گف:نکته همینجاس!هرکس بفهمه برای چی اومده اینجا رستگار شده!

[من فکر کردم...چون انسان بودن ارزشمنده…]

۸ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

لع.نت:|

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

اوقات خوش ان بود که با دوست بسر شد

دلگرمی میده بهت؛
کسی ک یهویی زنگ بزنه بگه:
"کجایی دختر؟ هرچی زنگ میزنم نیستی!
هی چپ میرم راس میرم به داوود میگم
دلم برا صالحه تنگ شده.میخام برم خونشون.
بعد بشینی دو ساعت درباره کتاب جدیدی ک خریده و کتابی ک تو عید خوندی حرف بزنی."

یا مثلن نگران بشه برات:
"فک کردم مردی بابا !به فاطمه میگم این دختره زندس؟!؟چرا جواب نمیده؟!"

یا برات خوردنی بیاره
ترش شه دهنت از مزه دوستیتون.
یا پیکسل شازده کوچولو و روباره .
که "دلم دیوانه بودن باتو را میخواست"~.~
و "بی تو در من سروی خم شد"


#دوستجان
۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

این جریمس ن مشق!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

خر شدم!

میگم : من دلم نمیخاد شب اونجا بمونم!!

بغلم میکنه ، پیشونیمو میبوسه میگه :

میخای بمونی خونه ک چی؟بیا اونجا درستو هم بخون!

صورتمو تو دست میگیره؛نگاش میکنم.

میگه:خب؟گوشات دراز شد؟

دستاشو میبره بالا و اندازه ی گوشای فرضی رو نشونم میده

وقتی میخندم میگه : بدو حاضر شو!

۸ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان