چهارشنبه ۳۱ شهریور ۹۵
آنچنان شد دلمان بند شما جان شما..که اسارت شده جزئی ز وجود دل ما !!صالحه.ن
چهارشنبه ۳۱ شهریور ۹۵
بار سفر بسته ایمرو...این شاعرانه ترین التماس شاعر است...ای جان به زیر گام بلندتجان جهان مرو...صالحه.نپ.ن:مرو....
سه شنبه ۳۰ شهریور ۹۵
قسمتم نیست هم اغوش ضریحش باشمزیر ایوان طلای حرمت خواب نجف می بینم...صالحه.نحرم همسایه جانمان:)دلتنگ نجف زیر ایوان طلای رضا علیه السلامعکس نیز بعدن می افزاییم
سه شنبه ۳۰ شهریور ۹۵
آدم باید از در که وارد میشهبا صدای بلند سلام کنه:))بلند و خوشحال هر صبح قشنگ رو تبریک بگه...تا یه عالمه حال خوش و نور و رنگای روشن و گرملبریز بشه تو قلب بقیه...قلبشون شروع کنه تالاپ تالاپ کوبیدنو آدرنالین ترشح کنن...اونقدر زیادکه بتونی محکم تو اغوش فشار بدی هموخوب به هر حال میدونیدهر چی باشه ما خلیفه ی خدا رو زمینیمخداهم مگه کاری جز خوشحال کردن و سعادتمند کردن ما میکنه؟؟!!نه والا!!پس همین الان بلند شید و یه عالمه حال خوببرای هم بفرستید:)امروز وقتشه:))عیدتون...روز قشنگتون... مبااارک:))صالحه.نپ.ن:مادر خانوم ک انگار تصمیم عیدی دادن ندارن!!!سید کسی نداریم اینجا بریم ازش عیدی بگیریم؟؟
دوشنبه ۲۹ شهریور ۹۵
از من به توچقدر راه هست... و چقدر راه نیست!!دوری؛ ولی دل من بند زلف توست:)اقا همین بند بودنمانعین عاشقیست...اصلا همین اسارتمانراه بندگی است:)صالحه.نبندگی برای خدا منظورمان می باشددر بند علی و بنده ی خدا:))
دوشنبه ۲۹ شهریور ۹۵
هر کوچه ای...هر خیابونی...یه صدایی داره!یه صدای عاشق که فقط مال همون خیابون و کوچس...کوچه ی دوازدهم صدای ساز دهنی میدهصدای ساز عاشق تو...انگار نت ها و آوا های ساز دهنی تو رفتن گیر کردن لابه لای دیوارا و موندن اونجا !!باد که میاد...نزدیک پاییز که میشه...صدای ساز دهنی میپیچه تو کوچه...!!نت ها تو هوا میرقصن و صورتم را میبوسننت هایی که از لب های تو بلند شدن...صدایی که بوی تو رو گرفتهکوچه ی دوازدهم...صدای ساز دهنینت های رنگ گرفته از لبای تو...من و پاییز و این کوچه...صالحه.نپ.ن:همینجوری نوشته
شنبه ۲۷ شهریور ۹۵
آمده ام لبه ی شعر هایم ایستاده امو جوهر زیر پایم چرخ میزندشعرم چون موجی؛بلند میشود...به من میکوبد...و من؛سقوط میکنم!!از هزار مثنویی نگفته ام...مرگ من،موج بی حاصلیست...که به بلندای صخره میکوبد...از مثنوی های نگفتهبه شاعری؛ که لبه ی شعر هایش ایستاده!!صالحه.نپ.ن:بالاخره باید دیوونگی موقع خودکشی هم نمود پیدا کنه یا نه؟؟:))
شنبه ۲۷ شهریور ۹۵
تمام شهردنبال کسی استکسی که آفتاب سفیدی صورتش را نمیبردنیستی...و یک شهر را حیران نبودنت کرده ای!!صالحه.نپ.ن:یک شهری راسرکار گذاشتی با نبودنت!!!رد پای آبی رو یادتونه؟؟؟من روانی مبل و دفترچش بودم..خیلی عشقه(به خاطر اینکه گفتدن نمیخوره به متن عکس رفت ادامه:) )
شنبه ۲۷ شهریور ۹۵
ادم ها هر کدوم یه رنگی دارن...یکی سفید برفی روشن نورانیاگر سرخ باشید کنار این سفیدا مزه شربت البالو میگیرید رو یخ:)میشید یخ در بهشتیا فالوده و بستنییه ادمایی زردن...یه سری نارنجی...مثل پاییز:))یه سریا ابین...اسمون دارن انگار...بعضیا رو دیدید؟؟خاکین چقدر؟؟بارون که میزنه عجب عطری دارنادما هر رنگی داشته باشن...دوست داشتنینادمای دوست داشتنیتقصیر من نیست که دوستتون دارم تقصیر خودتونه که انقدر خوبید:)صالحه.نهمین الان یهویی خونه اقای ک دوست داشتنی:))دوستون دارم دوستای دوست داشتنی
جمعه ۲۶ شهریور ۹۵
دلم را گرفته اند و چلانده اند...دیگر هوایش شعری نیست..پاییز را بیاوریدتا روی دلم ببارددلم را که روی بند رخت انداخته امخیس کندحسابی چلانده اند دلم راشعر نداردخدا جان پاییز لطفا!!صالحه.نپ.ن:شعر ندارد....