به تکوندن فکر میکنم.
به درختای خسته ی برف نشسته ی خیابونا
به شصت و یک روز مونده به بهار...
به تکوندن فکر میکنم.
به درختای خسته ی برف نشسته ی خیابونا
به شصت و یک روز مونده به بهار...
مثل کسی ک
پا برهنه رو شکسته های خودش میدوه
تا حالش خوب شه :)
گاه دنیا به طرز غریب و فزاینده ای تنگه
مرددی بین خودت بودن یا دیگرانو کنارت داشتن،
از دست میری
از دست میری و فرصتی برای سوگواری انچه از دست دادی نیست
اون چیزی ک خودت بودی.
و شکستنت اونقدر اشکار و روشنه
ک به سادگی فروریختنت رو حس میکنی
و همچنان باید ادامه بدی:)
اینجاس ک اروم
خرده های خودتو پشت گلدونای اتاق مخفی میکنی
و عبور میکنی
بی سوگواری
بی تعلل...
نشستم نوشتم چ کنم چ نکنم
و تا حد زیادی به بخش اعظمی عمل کردم
از خویش راضی ام
خدا راضی باشه:)
دلم برا خودم تنگ شده بود
اومدم وبلاگاتونو خوندم حس کردم دلتنگیم رفع شد
خواستم بگم شما بخشی از منید
بعد امشب برای هزارمین بار به شباهت پاییز و دلبر فک کردم
اون روزا ک مریم ساداتو کمتر میشناختم
دلیل اینک حالم از دیدنش خوب میشد شباهتش ب پاییز بود
و امشب برعکس شد
پاییز شبیه مریم سادات بود :)
ساندویچ درست کردم
برادر میفرماد:
کاش زودتر بری خونتون بعد ا رو دعوت کنی برامون ازین ساندویچا درست کنی
بحح بححح اوووومممم
و با ولع گاز بزرگی ب ساندویچش میزنه و دماغش و سسی میکنه
میگم خب الانم ک دارم برات درس میکنم چ کاریه برم خونه خودم؟
ساجده میگه فکر اقتصادی:دی
نمیدونم گفتم بهتون یا نه
ولی اینک اون وبو بستم
یکی از دلایل عمده اش
این بود ک یککی همش کامنت فحش میداد و روانمو بهم ریخته بود
چندوقتیه اونجا رو باز کردم رفتم کامنتدونی دیدم
بازم کامنت گذاشته:دی
واسه همه پیگیرات مرسی واقعا:دی
دلم بشدت میخواست برم قدم بزنم
برم راه برم
راه برم
و راه برم تو شهر
دلم بشدت میخواد بتکونم خودمو
اونشبی ک صدپاره بودم از درد و بابا بغلم کرد گف چیه؟
گفتم چرا؟
چرا تلاش نمیکنیم بهتر بشیم؟وقتی میتونیم؟
و گریه کردم.
امروز ک دو سالی از اون روز میگذره هنوز تلاش نمیکنیم وقتی میتونیم...و چرا؟
چند روز پیش کوکو درست میکردم و خراب شد
خسته شدم و اومدم بشینم کف اشپزخونه گریه کنم
گفتم خب تو تلاشتو کردی...
جواب دادم:از کجا کعلوم همه ی تلاشم بود؟
هیچ وقت نمیشه مطمئن شد اخر تلاشیم
چون برای ازمونش میشه تا بینهایت بیشتر تلاش کرد...
و بریم ک تلاش کنیم...
یا علی:)
نوید:مگه چندتا سردار داریم؟یدوته سردار سلیمانی داشتیم ک اونم مرد😑
امیرعلی:نه نوید!
اون فقد یکی نبود،ما یه عالمه سردار سلیمانی داریم
همه میتونن سردار سلیمانی باشن...
الان تو یه سردار سلیمانی کوچیکی:)
فک میکنم
زنا وقتی بغض میکنن
اشک تو چشماشون جمع میشه
سعی میکنن نشکنن
سعی میکنن بارون نشن
زیباترن
و بعضی مردا زنای زیبا رو بیشتر دوست دارن:)
حتما لازم نیس جمله باشه که،
حرف باشه که،
یوختایی با یه نگاه میشکنی
سرد میشی،
گرم میشی،
اشک میشی میباری...
یوختایی یه نگاه بسه...
بیا نزدیک
و سینه ات را با خود بیاور
و صدای تپش های قلبت را ،تا سر به پهنای ساحلت گذارم.
اغوش بگشا
که یلدایم در اغوشت،
که در هر دقیقه،
چــنــدیــن ســال
دوست میدارمتـ...❤
پ.ن:
من تو یک ثانیه، دو ثانیه دوست دارم😁