دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

نمیرسد

کسی که قول آمدن داده بودمشغول تیمار روح گناهکار کسیست...انگار سالهاست که این زخم خوب نمیشود...انگار سالهاست می آید و نمی رسد!صالحه.نپ.ن:اللهم عجل الولیک الفرج
۹ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

نارنجی پوش

قبلا فکر میکردم پاییز
 حتمامردی بلند قد با پالتوی مشکیست
 که کلاه سیاهی روی سر میگذارند و
هر عصر 
کافه ی خیابان پایینی را به مقصد باران ترک میکند
حتما پیدا گز میکند تمام شهر را
و خوب بلد است شبگردی های زیر باران را
ولی حقیقت این است:
پاییز؛ همین مرد باغبان نارنجی پوش است
با همین صورت گرد و  چشم های مشکی
 با همین موهای سیاه که از کنار کلاهش بیرون ریخته
پاییز همین مرد خوش خنده است
که وقتی نگاهت میکندلبخندش محال است بی جواب بماند...
شاید هیچوقت کافه نرفته باشد
هیچ وقت دیزره نخوانده باشد
حتی شبگردی هم نکرده باشد
ولی مهم نیست...
این لباسِ نارنجیِ باغبانی
 بیشتر از آن پالتوی بلند دلبرش کرده است
چقدر جذاب تر شده معشوق من :)



صالحه.ن

پ.ن:شما چه تصوری از پاییز تو ذهنتون دارین؟
۱۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

تکرار

هر قنوت خدا دست میکشد روی سرم و میگویدگریه نکن بنده ی من..نوبتت میرسدو من بیشتر هق میزنم!من گریه میکنم و خدا درگوشی به فرشته ها میگویدکه چقدر آرایه های تکرار را دوست داردو باز قنوت من "اللهم ارزقنا شفاعه الحسین" میشود وبغض و اشک...صالحه.ن
۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

چه خاطره ها که هنوز نداریم...

اه عزیزکم...
فکرش را بکن سالها بعد را...
که من میهمان خانه ات شدم
چقدر حرف برای گفتن نداریم!!
چقدر ساکتیم...
بیچاره من و تو که انقدر دیرمان شد...
که انقدر خاطره نساختیم
بیا کمی بغلت کنم
بیا این چند ثانیه ی اخر را ببوسمت
وقت کم است و ما
چه خاطره هایی که هنوز نداریم!!





صالحه.ن
پ.ن:میدونم تو این موضوع خیلی چیزای بی نظیری هست اما دوست داشتم بنویسم تا حداقل این بشه موضوعی برای صحبتمون در سالهای دراز بعد که من مهمونشم...خیلی سکوتمون زجر اوره!
۱۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

گس ماجرا ماهی یکبار هاست

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

عینکت را بردار


نتیجه تصویری برای #عینکی

فال یک قهوه ی تلخ
توی چشمان من است
عینکت را بردار
این جهان خوب تر است...


صالحه.ن
پ.ن:از فواید کور بودن اینه ک خیلی دور رو نمی بینی و حواست از نزدیکی ها پرت نمیشه:))
۱۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

یواشکی

هر روز که چشم باز میکنم
خدا دوباره در من روح میدمد
و در جیب هایم یواشکی مخفی میکند...
.یواشکی هایتان را از جیب لباس های دنیا بکشید بیرون:)



صالحه.ن
پ.ن:بعد از یه عالمه غرغر و فکر و... یهویمو بهم داد:)

 ادامه مطلبه...
ادامه مطلب ۱۸ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

جنگل

پیچ پشت پیچ...
در سر من جنگلیست که پشت درخت ها مخفی شده
و من جاده ای که
دور پیچک ها پیچیده ام...
و از هجوم وحشت بار این جنگل
 به غار ها پناه برده ام
و ریشه های درختان مرا میکاوند
و ریشه های درختان گلویم را میبوسند
در من جنگلیست که آشوب است
که حالش خوب نیست




صالحه.ن
نقل قول نوشت:"گاهی چنان بدم ک مبادا ببینیم..."
۲۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

گنجشک

عاشق آن گنجشکی شدم که وسط دعوا فریاد میکشید:"از این تیر تا آن تیر فاصله ای نیست...ما همه اسیر  چراغ برق های این شهریم"گمانم از گنجشک های حوالی کافه بود!صالحه.ن
۵ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

شما



چه بی نظیر حس میشوید شما:
غبار ها...
نسیم ها....
و عطر سر به زیر باغ سیب ها...
شما...
کنار ما...
چقدر عمیق...
چقـــدر دور...
شما...
شماکه آشناتری میان این همه غریبه ها....
۹ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان