دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

بیست و چهارمین روز شهریور

دارم تو مه قدم برمیدارم.

فک میکنم من سالها قدم هام دست خودم نبوده

بزا همینه ک شاید همش میخوام مواظب قدم هام باشم.

برا همینه دائم سعی میکنم حتا اونچه دستم نیست رو کنترل کنم 

و این ازم انرژی زیادی میگیره.

دارم تو مه راه میرم و خیلی میترسم

احساس میکنم بار زیادی از مسئولیت رو دوشمه

و این خیلی سخته....

شاید بیشتر از اونچه فکرشو میکردم نمیتونم.

 

احساس تنهایی ترس نگرانی درک نشدن مسئولیت ناتوانی کم بودن

بار زیاد امید دلهره اضطراب هیجان ، همه رو توام دارم.

 

و همش این فکر که

چرا نمی میریم

رو پس میرونم.

دارم جا میزنم چون از تو مه بودن میترسم.

 

کاش ی دستی ازون طرف بیاد دستمو بگیره...

۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان