دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

مقصد




از کوچه به تو،شهر به تو، مقصد مایی
ما خانه خرابیم از این خانه به دوشی




صالحه.ن
۲۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

باران

«وای باران باران

شیشه ی پنجره را باران شست

از دل من اما چه کسی نام تو را خواهد شست؟»


حمید مصدق

۲ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

شعرای منزوی

«همه میگن که مردا معمولا زیر آوار غم قوی میشن
بعضی از مردا اما میشکنن شکل شعرای منزوی میشن»

رستاک حلاج
۰ موافق ۰ مخالف

لب به پیشانی اندوه بنه




لب به پیشانی اندوه بنه
غم همین حجم سبکبال خیال من و توست
غم همین خنده ی پنهان شده در بغض من است
که توانایی آن را دارد؛
واقعیت بخشد:
به جنونی آنی،
به دویدن در باد،
به خیال خوش یک دست فروش!
غم همین عجز رسیدن به محالی کهنه است:
آرزویی دیرین،
روزگاری زیبا... .
گرچه اندوه دلیل همه دل سردی هاست؛
لب به پیشانی این غم بگذار ؛
که غمت محترم است!






صالحه.ن

پ.ن:این روزا انقدر سرم شلوغه که جا برای واژه نیست...دلم تنگ شده برای اتفاق تازه ای که بیوفته.شما که همیشه خوب بودید میشه ارزوهای خوب کنید برام؟
۱۸ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

غم چندین هجا دارد؟




نگو جانم به من" کِی آخرین شعرت رقم خورده؟"
نمیپرسند از واژه که غم چندین هجا دارد؟



صالحه.ن

نقل قول نوشت:«خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد ...تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت» ه.ا
۶ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

«دولت عشق آمد و من...»



جداست این حکایتِ عشق از حسابِ جهان
که در عدد و رقم منطقش نمیگنجد !




صالحه.ن

پدر میگفت:«بیخود چرتکه ننداز برای آرزوهات! اگه بخواد همه چیز روبه راه میشه!بخواه...!»
۱۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

محتاجیم...


تصویر مرتبط

هوا بارانی و سرد است این اطراف
دلم تنگِ هوای کربلا و گرمی آنجاست...



صالحه.ن

نقل قول نوشت:«باهر بهانه و هوسی عاشقت شده است...»
۱۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

مرا به واقعه بسپار




مرا به واقعه بسپار.
به آفتابِ دمِ صبح ؛
به بوی خیسی باران ؛
به بغض نیمه شبی سرد...
به فصل غمی تنها !
مرا به واقعه بسپار.
به اتفاق قشنگی ...
که مانده است مردد ،که رخ بدهد یا نه...؟!
من از هجوم حادثه می آیم..!
مرا به واقعه بسپار.



صالحه.ن
۱۵ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

رقصیدیم...رقصیدیم..رقصیدیم!

عکس و تصویر از من خبر بگیر! کاری ندارد کافی ست صبح ها دلت برایم تنگ شود:) و ...

کنار هم غزل خوردیم و با خودکار رقصیدیم
هوا رفتیم و مثل ابر در شلوار رقصیدیم

هوا بد بود روی چشم هامان دود پاشیدند
هوا تاریک شد در آتش سیگار رقصیدیم 

به ما گفتند:ممنوع است؛ممنوع است؛ممنوع است
به ما گفتند ممنوع است...با اصرار رقصیدیم

زمین خوردیم و روی خاک،صدها پا عقب رفتیم
زمین خوردیم و در تاریخ صدها بار رقصیدیم

فعلون ...فع..تتن تن..فاعلاتن...دم تکان دادیم
عقب رفتیم و در این بحر ناهموار رقصیدیم

تکان خوردیم در نت های قرمز رنگ یاسایی
مغول خندید روی دامن اُترار رقصیدیم

بخارا شعله میشد خون نیشابور نی میزد
عقب رفتیم و روی نیزه ی تاتار رقصیدیم

عقب رفتیم اسکندر میان صور دف میزد
عقب رفتیم و بین آتش و دیوار رقصیدیم

عقبرفتیم ما را قرمطی خوانند...افتادیم
خلیفه سکه می انداخت در دربار رقصیدیم

خلیفه دست میزد ما عجم بودیم کم بودیم
کنار دجله روی خنجر مختار رقصیدیم

غذا خوردیم و با محمود افغان اشتی کردیم
به حکم باد روی پرچم افشار رقصیدیم

دوباره چشم های فتحعلی خان را در آوردیم
ته فنجان میان قهوه ی قاجار رقصیدیم

به ما گفتند مفعولن..به ما گفتند مفعولن
و ما هر بار افتادیم و ما هر بار رقصیدیم

جلو رفتیم تن هامان میان تنگ جا میشد
پریدیم و نوک منقار ماهیخوار رقصیدیم

میان خون و گل مارا شبیه گربه رقصاندند
هوا کم بود...در حلقوم بوتیمار رقصیدیم

برای شادمانیِ فلان سلطان غزل خواندیم
برای میهمانی فلان سردار رقصیدیم

طناب سر به داران را تکان دادیم با لبخند
کلاغانی شدیم و روی چوب دار رقصیدیم

مترسک های غمگینی شدیم ودر کنارهم
برای شادی چشمان گندمزار رقصیدیم



|حامد ابراهیم پور |
۰ موافق ۰ مخالف

ویرانه ای از من به جا باقیست

عکس و تصویر

خوازرم بعد از حمله ی چنگیز حتی
اندازه ی من بعد دیدار تو ویران نیست

اضغر عظیمی مهر
۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان