دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

بی تکیه گاه

هنوز یک دل سیر
سر به شانه ی مادر نذاشتیم
که شانه اش شکست و جهان ؛
سر به سر همه بی تکیه گاه شد




صالحه.ن
۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

زمین فدک

مادر از داستان "زمین فدک" فهمید ؛
 آب هم که مهریه اش هست می بندند...






صالحه.ن
پ.ن:تسلیت میگم بهتون:(
۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

هق هق

در این شهری که کس باور ندارد بغض را اینجا
اگر هق هق کنی پولی ،
 برایت تویِ ساکِ ساز می ریزند...





صالحه.ن
۱۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

جز فدا کردن؟؟

از جان چه  استفاده توان کرد جز فدا کردن؟؟





صالحه.ن

نقل قول نوشت:«با نام بخوانیش به "جان" برگردد»
۹ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

بغض نشکسته

بغضِ نشکسته یِ بارانیِ من ،خطر سیل گرفتست اینجا...صالحه.ن
۱۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

از دست میرود...

مست از نگاهِ یارم و درگیرِ تلخی اشاز مزه ی لبت رسان از دست میروم!صالحه.نپ.ن:خدا شاهده همینجوری
۲۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

آرامم

و هنوزهم من؛زیر این بارش گسترده ی درد آرامم...صالحه.ن
۱۵ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

باران گرفته...

لبریزِ اشک گشته دوباره بغضِ خدا...باران گرفته شهرِ مه گرفته یِ من!صالحه.نپ.ن:آه از نفس پاک تو و صبح نشابور...امروز صبح بالاخره یکم بارون زد؛الحمدالله!
۱۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

به آن بدی...

از بغض هایِ پر غمِ شب ها که بگذریم
دنیا به آن بَدی که به ما گفته اند نیست!




صالحه.ن
۱۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

دفتر شعرمو نبر خونت

دفتر شعرمو نبر خونت که اتاقت صدای گریه میگیرهدختری توی شعرامه...که یه عمره اسیر طوفانهوا نکن دفترم رو تو خونت ؛کل آشوب شهر توی دفترمهنگرانم که خونتو این سیلتا ته دنیا با خودش ببرهدفتر شعرمو نبر خونتشاعرانه هام فقط دردهاینهمه واژه هر وقت لازم بودتو ته این گلو رسوب کردهجای اینکه بشه مرهم درددردی رو درد هام اضاف کردهدفتر شعرمو نبر خونتشعرامو نخون که می میریدختری که توی شعرامهمثل پاییز خودکشی کرده!!صالحه.ن
۲۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان