بیا بلند بلند بخندیم
که بغض نگیره گلومونو،
که بغض بند نکنه راه نفسو...
بیا بلند بلند بخندیم
که بغض نگیره گلومونو،
که بغض بند نکنه راه نفسو...
در اتاقو باز کردم
امیرعلی جلوم بود،
چشام گردو شد.
بابا نگام کرد گف:دخترمو ترسوندی!
دخترمی ک گفت فرق داشت
ترسوندی ک گفت فرق داشت
و لحنش...ــ
غم انگیز ترین رابطه،الان ِرابطه ی منو باباسـ
ک شونه به شونه اش میشینم
سه سانت باهاش فاصله دارم
میلرزم
و دستام میخواد دستاشو بگیره اما نمیشه.
میخوام بهش پناه ببرم و بگم
بابا! من اینو میخوام...بذار بره جلو...بذار اتفاق بیوفته...
اما نمیتونم.
و بله،زندگی اینطوریه،
اما،
من از در ِ دیگه ای وارد میشم:)
کاری ندارم استادیوم رفتن حقه زنانه یا نیست،
منع ورودشون درسته یا خیر.
اصلا نمیخوام درباره این صحبت کنم.
اما،
کسی کـ
خود سوزی میکنیـ
در اثر خودسوزی می میره،ـ
-برای استادیوم نرفتن..؟
[ـواقعا؟ دلیلش این بوده؟]
میخوام از بزرگیه دغدغه ها بگم:)ـ
ای کاش سینمون از غمای بزرگ سنگین بشه
ای کاش برا غمای بزرگ پریشون کنیم خودمونو...
درست وقتی که حبیب ابن مظاهر و عابس ابن ابی شبیب
میگن حاضرن شمشیر بزنن و جون بدن حتا برا امامشون.
ـ
از وقتی این سه خطو خوندم یه چیزی تو وجودم پوزخند میزنه.
چقدر حاضری ابرو بدی؟
چقدر حاضری جون بدی؟
واقعا چقدر پای کاری؟تا کجا؟
ـ
برا ورودیای جدید از معلمی نوشته بودم
که سینه چاکی میخواد
که دغدغه مندی میخواد
که این مسیر عشق، عاشقی میخواد
برا بابا خوندم گف بنویس عاشقی جون و مال و ابرو حراج کردنه...
از وقتی این سه خطو خوندم
میگم
چقدر عاشقی واقعا؟
ـ
اومده دستمو گرفته میگه
یه خواهر دارم ماه نداره...
یه صالحه دارم شاه نداره...😂
بقیه اشو بلد نیس اهنگ میزنه فقد
و محبته که سر ریزش میشم:))
اونشب همه سیاه پوشیم بریم مسجد
هی قربون صدقه اش میرم انقد خوشتیپ شده
انقد ک جیغش بره هوا😁
اما بعد ترش میاد محکم فشارم میده تو بغلش😁
+منتها همین شخص
سر منچ میگه:صالحه فرار کن ک من خواهر برادر نمیشناسم😂
اما بازم قشنگه این خل بازیاش😁😍