دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

و از تمام جهان سهم من تو باشی و بس

لیمویی-صورتی

عمه یه کارت عروسی از کیفش میاره بیرون
که مثل جعبه کادو درست کردن،
بعد نقد میکنیم ک اگ فلان بود و بیسان بود بهتر میشد
میگم خلاقیتش خوبه،فقد تمیز و شیک نیس
عمه میگه حداقل مقوا فابریانا میزد
میگم فاابریاانااا گرونههه کههه،
میپرسه مگ هر کارت عروسی چنده؟
ابرو چپمو میندازم بالا یه لبخند میزنم که:
"حقیقتشو بخوایین الان مزنه بازار دستم نیست جدیدا،
بعد ِگرونی کاغذ قیمت نگرفتم😂"
میخنده:عاها نرفتی بپرسی؟فک کردم از قبل انتخاب کردی کارت عروسیتو😁
میگم:جدیدا قصد ازدواج نداشتم راستشو بخوایین😂
مامان میگه:پس به اینایی ک صف بستن بگم برن بعدا بیان؟!
فعلا باید قیمت کارت عروسی دربیاری؟😂
میگم عاره دیگ بگو دم عیدی جمع کنن بند و بساطشونو،
تجمع بیجا مانع کسب است😂
-منو ب سخره میگیرن همش😆-


با دلبر داشتیم قرار میذاشتیم رفع دلتنگی کنیم
ویس میگیرم،خانوم ت ،میشه مریمو یک ساعت به من قرض بدید؟
از روز عملش ،تو بیمارستان دیگه ندیدم همو😢
خیلیم خانوم با یه ته مایه گربه شرک صحبت میکنم ک حسابی دلش بسوزه😁
بابا اروم میخنده به مامان میگه:دیوونه اس😆
میگم قربونتون برم باباجان😂😍نظر لطفه😅


شب بچه ها ملافه گوله کردن میکوبیدن ب هم
سه تا تخت بالا رو قرق کردیم 
من تا سرم میرفت تو گوشی ملافه ،کومپ،کوبیده میشد ب صورتم😂
هر لحظه منتظر بودم ملافه بخوره ب بابا و پاشه هممونو تارومار کنه😂
چراغا رو خاموش کردیم و سایه بازی کردیم،
بعدم نشستیم به منچ تا نیمه شب
فردا صبح بابا فقد زورش ب من رسید اما و با قلقلک بیدارم کرد

امیرارسلان گوشیمو گرفته رفته تو گالری و فیلم تولد فاطمه رو باز کرده
صداشو بستم ک حداقل چرت و پرتامون صداش نیاد
خودش منوی صدا رو باز کرده تا ته ولوم میده به مدیا😒
الله اکبر به این گودزیلاها
گفته بودم رفته بودیم شمال نوه ی دوستمون ب من میگف عمه؟😅
امیرارسلان مامان صدا میزنه😁
از موفقیتای سفر بدست اوردن دل این شیطونه
با هر روش و بهونه ای ازش بوس می گیرم،
لبای کوچولوشو ک میذاره رو صورتم فقد میخوام  بغلش کنم فشاااارش بدم،

وای گفتم علی پیرهن لیمویشو پوشیده بود؟
اقا من انقدر خوشحال بودم،
جلو دیوار ابی گفتم ساجده واستا ازت عکس بگیرم
بعد علی اومد یهو من اینجوری شدم😍
توووروووخوووودااا واستید دوتایی ازتون عکس بگیرم😀😀
هی منو اذیت میکرد ک چرا تو با ما میای و اینا؟!
برگشتم رو ب ساجده:
من نمیدونم تو این شوهر بی تربیتو از کجا پیدا کردی عاخه؟😒😅ـ
مثلا یواشکی ب ساجده میگف بگو بره الان برج میریزه رو سرمون
ابرومو بالا انداختم که:اینکه تا الان خدا از سیل و اینا حفظتون کرده بخاطر منه،کفران نعمت نکن😁


پ.ن:
از خوشبختیای زندگی همینه ک تو صورتی باشی
و یه خواهر لیمویی داشته باشی😁😍
۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

به مطلوب بگو

بی خوابی


بیخوابی بی خوابیه،

حتی اگه زود بخوابی،

یه راهی پیدا میکنه تا خودشو بند کنه به زاویه ی خارجی چشمات...

 مثل ماه که بلده از پنجره یه جوری بتابه به وقت شب

که روشن بشه پوست دستم.

پرسیده بود

صبر چیه و مصداقش چیه...

نشستم خیلی جدی جوابشو بدم که دیوونه پرید وسط،

شروع کرد به حرف زدن،

نصفه شب نیست فقط آدم دیوونه میشه که!

هروقت ماه بلد باشه بتابه از پنجره اتاق،

هروقت بیخوابی راهشو پیدا کنه

دیوونگی نشسته به جای تو!

داشتم میگفتم: صبر ینی حفظ آرامش برای رسیدن به مطلوب

اما دیوونه پا برهنه دوید وسط حرف:

همون وقتا که مطلوب نیومده و تو قرارت نیست،

صبر تموم چیزیه که نداری بی مطلوب...

مصداقش شعرای سعدی،

وقتی بغ کرده میگه:

"چنانت دوست میدارم،که گر روزی فراق افتد

تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم"


همونجا که لاک قرمز میزنی،موهاتو میریزی دورت 

میشینی بزرگ علوی بخونی...

همین صبره،

ـ که تا قصه میرسه به "چشمهایش" با بی قراری ترک میخوره.

صورت مامان بزرگتو دیدی؟

همون ترکای روی پیشونی و گوشه ی چشما‌ش،

حتا خط خنده ی خودت،

صبر همین خط و خطوطه رو در دیوار زندگی...

همین که مطلوب نیست و خبر نداره 

همین دلشوره های اول سال

همین لب گزدینای عقله که دل چیزی نگه.

صبر بی خوابیه

که راه خودشو پیدا میکنه...

به مطلوب بگو،به موقع بیاد،قبل از اینکه ترک برداریم...







صالحه.ن


پ.ن:به وقت بی خوابی بعد اذان صبح:)




۴ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

دلبرانه بهار آمده است

ساعتای دوازده اومده بودم تو تخت ک بخوابم،
اما سر از خاطره های پارسالم دراوردم...
و به خودم اومدم دیدم فقط یازده دیقه به تحویل سال مونده.
دلم از سر شب پیچ میخورد،
دلشوره،دلشوره
نمیدونم از چی
اما، سال تحویل شد. امیرعلی رو بغل کردم
بوسیدم،عیدیشو دادم
مامانو بغل کردم
همینطور ک میلرزیدم برا دوستام ارزو کردم ک خوب باشن.

نود و هشت
با دلشوره شروع شد و قراره اتفاقای تازه بیوفته
قراره قشنگتر بسازم روزا😉
خدایا لدفا همکاری کن دلبرونه بفرست برای همه😄

اولین دلبرونه نودو هشت
همین که ساجده پتو رو با جیغ از رو سرم کشید
من موهامو از صورتم زدم کنار و خوابالو خندیدم بهش
که"سلام،سال نو مبارک"
-یاد وقتی افتادم ک برا عروسی جانامون رفته بودیم قم
اومد بیدارم کرد و خوابالو نشستم پیشش-
ینی میگم صبح قشنگه اینجوری شروع بشه😌😁


فک میکردم مهربونتر بشم امسال
اما وقتی دلم نمیخواست حتا تلفنی صحبت کنم باهاش
فهمیدم هنوز چقدر تاریکم یوقتایی...


مگنت های چوبی وصل کردم به لباسم
بند عینک رنگی رنگی انداختم
روسریمو گوشه ی گردنم پاپیون زدم و 
اوووممم
زندگی چه رنگیه؟نمیدونم
اما مزه ی بستنی چوبی داره😍

(بهار رو سنجاق سینه ام زوم میکنه ذوق میکنه که چیه جنسش
میگم چوبیه و نیشمو باز میکنم
امید اقا ک پشت سرش واستاده یه تاسفی تو چشماشه اما)


شیطونی پارسالم سر عیدیام یادتونه؟
امسال جلف بازیا رو سعی کردم کمترش کنم
یجور ارومی یه گوشه نشستم فقط حرف زدم
ینی پابه زمین کوبیدن و جیغ داد نداشتم


عیدی ساجده رو دادم
با ذوق باز کرد و با مهربون تر وعض ممکن بهم گف:عوضی
این فوش میتونس عاشقانه ترین جمله ای باشه که از دهنش درمیاد
و من فقد غرق لذت
بابا میگه بده ببینم...کیف پولو میگیره و دسته ی پولی که جدا کرده میذاره داخلش
منم بدو میرم کیف پولمو میارم میگم بابا کیف پول منم ببنید


علی ده تومنی دستمو میکشه و میذاره تو جیبش
بعدم خوشحال میره تو خونه
"(کلا هرسال یکی باید عیدی بلند کنه :| )
میام جلوش وایمیستم میگم:علییییی عیدی نمیدی تازه عیدیمم میگیری؟؟
دستشو میکنه تو جیبش و میگه
عیدی هم میدم بهت و همون ده تومنی رو پس میده:|
-و من شک ندارم چون جلو باباییم اینکارو میکنه


خلاصه که با قرو ناز میاد اینروزا و میگذره
دعا میکنم از ته دلم
قشنگیا رو براتون
خنده رو لبتون
ارامش برای دلاتون
و غصه میخورم که اونقدر آغوش بزرگی ندارم
ک بغل بگیرم تک تک ادما رو

۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

پدرم در همه ی خاطره هایم پیداست

پدر😍


امروز،

فقط بهونه اس که از تو بنویسم 

تا وقتی دورم از آغوشت 

از لا به لای این نوشته ها اسمتو دربیارم و سرمه ی چشمام بکنم

همه میدونن که من چقدر عاشقم تورو...❤

که جای خالی نبودنا رو با بغلت پر میکنی

با اینکه موهات یهو سفید شدن هم قد هیجده سالگی من میشی 

و با حوصله کل کل میکنی باهام...

بابا!

درسته که یوقتایی از بغلت میام بیرون

اما یادم نمیره وقتی پر بغض بودم و پاهامو تو شکمم جمع کرده بودم

دستتو پیچک کردی دور شونه ام،همون وقتا که من لبریز بودم از دستایی ک حلقه دار میشن دور گردنم..

دستات...

آخ از دستات که میدونه کی صورتمو نوازش کنه;

کی به شوخی بشینه پشت گردنم.


وقتی از اولین باری ک  تو بیمارستان منو دیدی تعریف میکنی،

وقتی بوسه میشی روی پیشونیم،

وقتی به مسخره بازیام میخندی،

وقتی منو میخندونی،

وقتی حتا وسط مهمونی حواست هست 

سر منو که پایین پات نشستم بغل بگیری و 

همینطور که حرفای مردونه میزنی نوازشم کنی

من چاره ای ندارم جز اینکه حل بشم تو بودنت

من این ناچاری به دچارت شدن رو دوست دارم❤

-وهمه میدونیم،دچار یعنی عاشق😊-


هنوز یادداشتت روی آینه ی اتاقم هست،

بابا،

مدتها میگذره اما الان که بهار دلبرونه داره میاد

الان که صبح و شب بارون میزنه

چقدر حس میکنم "بهارم و بارون..."

چقدر حس میکنم عاشقم

و چقدر

چقدر

چقدر دوست دارم😍



۵ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

تنها مرد

رز


صورت پدرم را میبوسم.
اما خودش میداند
آنان ک دوستشان داشتیم بیشتر درد دادند...
به آغوشش پناه میبرم
اما خودش میداند
غم من، هنوز غم همان دختر سرما زده ی سال پیش است
که سرش را به سینه فشرد و او گریست
پدرم را دوست دارم
و خودش میداند
تنها مردی است 

که حقیقتا مبارک است بودنش
که عمیقا گرامی اش میدارم😌

ادامه مطلب ۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

راهنمای آسی کردن مادران

کلیک بفورمایید

در ادامه همچنین کلیک بفورمایید


۱.دارم برا مامان قضیه بالا رو تعریف میکنم،

که اره بعد مدتها دوستمو پیدا کردم و اینچنین شد

اینجوری میشه😨کهه خووو کی ب مامانش میگه عیال😒😒

میگم من😁 خو عیال بابامی دیگه😂

-فقط از خونه بیرونم کرده، ناهار بهم نمیده 😁

کاملا منطقی برخورد میکنه😂-


۲.پیش اومده یه روزایی از صب رو دور گند زدن باشین؟

وضعیت دیروز من بود دقیقا😅

از غذا درست کردنم ک نگم،

ماشین لباسشویی ک هنو کارش تموم نشده بود درشو باز کردم 

فرش خیس اب شد😶😓

داشتم ظرف میشستم;

 ابکش از بالا افتاد خورد به سطل ظرفشویی و گنددد خوورد به اشپزخونه😩😖

بعدم که سه بار نزدیک بود بخورم زمین اونجا😐

ینی خودم یه تنه هم نقش پت و بازی میکردم ،هم مت😅

بعد مامان اومده، واستادم وسط اشپرخونه با گوشه لباسم بازی میکنم

در نهایت مظلومیت با صدای بچگونه میگم

میدونییییی،من یه کاااری کرررردم،ینی من ک نکردم خودش شد

تقصیر من ک نیست😳

با چنان استرسی ب خونه نگاه کرد ک مردم از خنده😂

خلاصه بهش گفتم یذره فرشش خیس شده و متواری شدم از محل😁

ینی اخرش یجوری شده بود ک شب از اتاقم اومدم بیرون برم اب بخورم با استرس بهم گف چیشده؟چی میخوای؟؟؟😂

هشتک کدبانوی کی بودم من😂

هشتک چگونه دم عید خود را از خانه تکانی نجات دهیم😁



۳.بهتون گفته بودم اون بخش دیوونه ی وجودمو ک بارون میخوره اوود میکنه؟

یه دو سه شبی هست اینجا هعی رگبار میزنه😍

دیشب یهو هنسفری رو برداشتم رفتم وسط حیاط واستادم

عای بارونی شدم عای بارونی شدم

همینطور ک لرزم گرفته بود

شعر خوندمو برا دوست جان دلبر فرستادم😁

و اینچنین است که سخت مشغول زندگی کردنم 😌😌

۸ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

الحُب لانهایت :)

+وسط اشپزخونه امیرعلی سرشو رو قلبم گذاشته

 و من موهاشو ناز میکنم

دارم ب این فکر میکنم همه به بغل نیاز داریم که مامان برمیگرده

با تعجب نگاهمون میکنه ک باز چه خبره؟؟

میگم بغل فقط😄

بعد میاد و دستشو حلقه میکنه دورمون

ساجده از دور میگه چی شدههه؟؟

میگم بغل گروهی!! بدو بیا😃

دست چپمو باز میکنم و دورش می پیچم

اینطوری یه گوله محبت میشیم وسط خونه❤


++درسته که اصا سلیقم با بابا یکی نیست

اما عادت شده ک هرسال خریدمو نشون بدم و نظر بگیرم

سر تا پا لباسامو پوشیدم و میرم تو اتاق سرک میکشم میگم بیام؟

میخنده،چرخ میزنم جلوش و نیشمو باز میکنم😁😁

اشاره میکنه برم جلو

وبوسه میکاره رو پیشونیم تا شکوفه بزنم 😍

منم ماچ میذارم رو ریشاش ک زبریشم دوست داشتنیه


+++شیرینی اولین حقوقمو میبرم خونه 

به ساجده میگم بریم برا علی پیرهن لیموییه رو بگیریم😁😁

و بدجنس ذوق میکنم از نقشه ام😅

ک شاید یذره علی رو ازین حال خسته و درمونده دربیاره☺


خدای جانا،

ازین خوشبختیای عمیق و تازه بپاش رو سر زندگی همه لدفا😌



پ.ن:

بارون همینطور شرشر میزنه،

نشستم حسابی لب پنجره شعر خوندم 

حالا به فردا فکر میکنم ک قراره گلگلی باشه😍ـخدا کنه.. ـ،خداکنه ـ

۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

You give me a reason

کتاب-جواد کلیدری

ادامه مطلب ۸ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

"که از حضور تو خوشتر ندید جایی را"

یک عدد عشق❤


فرق دارن یه سری آدما،
ک راحت دلت بلرزه براشون،که جون تو پاهات نمونه 
اگه یه تار مو حتا کم بشه از سرشون...❤


یه سریا دیگم هستن،میشه تو اوج حال بد بهشون فکر کرد و از درد دراومد،حتا با خیالشون،حتا با تصورشون😊

این یه زنجیره اس،
وقتی میگی ژلفون منی،ترامادول منی،استامینیفون منی
فکر میکنم به کسی که منو تو آشوب پناه داده و بیشتر عاشق میشم
یروزی برمیگرده بهمون صدای این شعری که امروز زمزمه میکنیم:)
مگه نه؟
مگه نه که خدا حواسش هست😌


ادامه مطلب ۷ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

من چه سبزم امروز

گل جان دلبر


+دیدید؟

یروزایی انقدر قشنگه که فقط میشه گفت

خدایا شکرت ازینهمه برکت😍ـ

یروزایی که بیخیال میخندی

بی خساست عشق میورزی

تو شیطونی شک نمیکنی:)

نه که غم نباشه،نه که سختی نباشه،نوچ!

هست...اما تو فقط سرگرم خوب بودنی.


++امروز میگفتم صالحه ای که به پهنای صورت به اون مرد گلفروش غریبه لبخند زد،صالحه ی همیشگی نبود،اما این مهربونی رو بیشتر دوست دارم،تا اخم و تخم ظاهری و خوشیایی که می ریزم تو خودم;)

مثلا همشم مهربونی و نیش باز نیستا،

یجاهایی احترامه،همین که بجا طلبکار بودن از راننده تاکسی

ازش میپرسم،خیلی معطل شدید؟من شرمنده ام که!!

بعد انگار آب رو آتیش باشه نرم میشه پوست زمختش...


+++گلای نرگسی که خریده بودم خشک شدن و ریختم سطل آشغال

اما غصه لونه نکرد کنج دلم

 سبز بودم امروز:))

درسته که میناهایی که کاشتیم قرمز بود،شالی که ساجده رو گول زدم بخره لیمویی،

 اما من چه سبزززم امروز~.~

++++هوا،هوای گرگ و میش غروب بود و یه نم نم بارونی میزد

مهی نبوداما،سوز میومد،ولی من پر لبخند بودم

که بلند بلند برا بچه ها رستاک بخونم*.*


ادامه مطلب ۴ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان