چهارشنبه ۱۰ شهریور ۹۵
داشتم در ربا رو می بستمبه مامان میگم پاشو خوب تا موقع که من دراشونو میبندم جابه جاشون کنمیگه به من چه؟؟من خستم خودت پاشو!!!تا سه روز نباید از من کار بکشید حرف هم نزنمنم سرمو تکون دادم گفت:آخ...منو تو همسفریمباید باهم خوب باشیم...- بعد میخنده میگه-چقدر دعوا کنیم منو و تو تو سفرمیگم سعی کن تو سفر از من فاصله بگیریدوری و دوستی کن از منبذار به خیر بگذره این سفر...از اخرشم یه بیشعوری نثارم کردخدا خودش با من و مامان بخیر کنه