چهارشنبه ۲ تیر ۹۵
آدمها مثل درخت ها هستند
درست همان لحظه که ریشه هایشان خاک را...
تیرگی را...
ظلمت را میکاود؛
شاخه هایشان رو به نور قد میکشد
شاخه هایشان خورشید را بغل میکند
آدم ها چقدر عجیب شبیه درختها هستند!!
صالحه.ن
چهارشنبه ۲ تیر ۹۵
صاد نون
چهارشنبه ۲ تیر ۹۵
فدای خنده های قشنگت همینطور بخند...
چهارشنبه ۲ تیر ۹۵
تاحالا فکر کرده بودیدتبر ها چقدر حرف برای گفتن دارند؟؟چقدر غمگین و سالخورده اند...؟؟چرا هیچ کس از تبر ها نمی پرسد چرا دسته ی خودت را نشانه گرفته ای؟؟تبر ها....خیلی هم خشن نیستندخوب نگاه کن...فقط بغض دارندفقط حرف دارند...!!!صالحه.ن
سه شنبه ۱ تیر ۹۵
همین یک امشب میخواهم دنیا را به حال خودش بگذارم
نگران حال هیچکس نشوم...
با هیچ گنجشکی دوست نشوم
فقط همین امشب میخواهم تنها ماه را نگاه کنم
ماه من...ماه بیچاره من....چند شب دیگر کمرش می شکند!!
صالحه.ن
سه شنبه ۱ تیر ۹۵
ماه از اول این شکلی نبود کههرشب که نگاهش میکردی کامل بود...یک قرص کامل طلایی...درست مثل خورشید...وبا غرور به عرش اسمان تکیه زده بودیک شب ستاره ها دورش را گرفتند و هی در گوشش پج پج کردند...هی پچ پچ کردند و دورش چرخیدند.از ان شب به بعد بود که ماه مریض شدهی لاغر شد و لاغر شداز ان شب بود که موهایش سفید شد...از ان شب بود که عاشق شد...!!عاشق ها همینطورند دیگر نه؟!یک روز شاد و سر حال و یک روز زار و مریضاین قرص نقره ایخورشید مغروری بود برای خودش...آن شب چه شد و چه شنید نمیدانمولی از ان شب بود که عاشق شددرست از همان شب!!صالحه.ن
سه شنبه ۱ تیر ۹۵
می خواهم راز بلوط ها را فاش کنم:"باید بلدش باشی همین!!"مثل سنجاب ها که بلوط ها را بلدند...صالحه.ن
سه شنبه ۱ تیر ۹۵
چقدر دلم میخواهد چشمانم را ببندم و بخوابم...
نه اینکه رویا های رنگی ببینم...
یا نه اینکه از نردبان خیال بالا روم!!
نه...فقط چشمانم را ببندم و بخوابم.
یک سیاهی ادامه دار...
یک سیاهی ممتد...
و هیچ کس بیدارم نکند
هیچکس...
بخوابم و سالها بعد که بیدار شوم
هیج دقیانوسی نمانده باشد
و هیچ "افسوسی"...
چقدر دلم خواب میخواهد...صالحه.ن