دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

دروغ مضحک

دنیا دروغ مضحکی بودکه از شدت خندههمه را به گریه انداخت!صالحه.ن
۱۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

دیر کردی

زیر همین باران منتظرت بودمدیر کردی جانا!من و باران خاک شدیم...و شعر هایی که این حوالی روییدهانتظار من است...صالحه.ننقل قول نوشت:« آمدی قصه ببافی که موجه بروی...در نزن رفته ام از خویش کسی اینجا نیست»
۹ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

خوشبختی

خوشبختی زیر گلیم ساده ی خانه راه میرفت و مادر همیشه جارو می کشیدبا باران به ماشین تازه کارواش رفته ی پدر می بارید و پدر لعنت میفرستاداما برادرم؛ خوشبختی را گروگان گرفتبا سرباز هایِ سبز پوشِ اسباب بازی  هایش و سازمان مخفی مجازی اش که هر صبح تیر های بی صدا در میکندبرادرم جای جای خانه یمان را ؛ گل میکاردنخل های گرمسیری را روی مبل ها میگذاردو خوشبختی را ارام ارام به خورد ما میدهدمیدانم ! بالاخره همه را مسموم میکند...و یک شب با تانک های ارتششدنیا را فتح خواهد کرد:)صالحه.ن
۱۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

جایی گوشه ی قلبم

جایی گوشه های دلمنام توست که می تپد:)آنچنان پر انرژیکه میتوانم ؛ چشمانم را ببندمتوی شلوغ ترین خیابان شهر راه بروم و بلند بلند فروغ بخوانم...صالحه.نپ.ن:«شراره ای مرا به کام میکشد...مرا به اوج می برد...مرا به دام میکشد...نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب میشود» فروغ
۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

مرد بودن بخشی از زنانگی اش

زنی که در آشپزخانه سنگر میگیرد؛زنی که رخت میشوید؛زنی که ناگهان سردرد میشود؛زنی که خوب نیست!زنی که تنهاست!زنی مثل اکثر زن ها...که مرد بودن بخشی از وظیفه های زنانگی اش!صالحه.ننقل قول نوشت:«آشپزخانه سنگر است؛یک سنگر زنانه»
۱۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

تو نام دیگر بارانی

تو نام دیگر بارانی...که نم-نمک ، شهر را  خودت پر می کنی:)عشق؛تفسیر مشترک جهان از توست!بخواهی یا نه...رگبار هم که میزنی؛دوست داشتی هستی:)صالحه.ن
۱۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

زندگی

و زندگی...که چون ساختمان پنجاه و چند ساله ای؛به ناگاه فرو می ریزد!همین قدر ناگهانی...همین قدر پر غم...و همین قدر نزدیک!صالحه.نپ.ن:و زندگی....خیلی غم:(
۱۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

قاتل ترین

چشم هایم درد میکند...از بغض هایی که در آستانه ی شکستن،خفه شان کردم!من بزرگترین قاتل جهانم...!و روزی هزار بار از این غده ی سرطانی آبستن میشومو هر روز این درد را ، در نطفه خفه میکنم...من قاتل ترین آدم جهانم!صالحه.ن
۲۵ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

فصل سرد

در این حوالی...زنیست؛که از بدو تولد...ایمان به فصل سرد را آموخته است!و سالهاست...در آستانه ی آشوب است!و سالهاست که در این فصل سرد مانده است!صالحه.نپ.ن:«و این منم!زنی تنها...در آستانه ی فصلی سرد»فروغ
۱۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

معطوف

راستش تو و من ؛نقش خاصی در این دنیا نداریم!فقط "من"، شدیدا "معطوف" به توست!صالحه.نپ.ن:اخرین امتحان بود؛ زبان فارسی.داشتم برا دوستم معطوفو میگفتم؛شد من و تو...:)
۱۷ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان