دوشنبه ۲۱ تیر ۹۵
در چشم هایم قدم بزندر دالان های سوخته ی صورتمچشم ها...عجیب ترین عضو بدند...در چشم هایم قدم بزن و رازم را پیدا کن...من چیزی را در آنها مخفی کرده امصالحه.ن
يكشنبه ۲۰ تیر ۹۵
مواظب دختری که موهایش انقدر کوتاه است که بافته نمی شود باشیدحتما دردی امانش را بریده و دیوانه اش کرده...صالحه.نپ.ن:احتمالا دردی از نوع سوم:)
يكشنبه ۲۰ تیر ۹۵
یک دخترحتی اگر موهایش همیشه کوتاه باشد؛حتی اگر همیشه مردانه مانده باشد...وقتی موهایش روی زمین میریزد حس میکند تمام شده...صالحه.ن
شنبه ۱۹ تیر ۹۵
میدانید دردها چند نوع دارد:بعضی درد ها همان اول با یک لبخند..یک ببخشید...یک شاخه گل...هم بخشیده میشوند هم فراموش! و تازه...میشوند یک خاطره خوب به یاد ماندنی:)یک سری از درد ها هم هستند؛فراموش میشوند اما بخشیده نه!سالها میگذرد و تو همینطور متنفری از فلانی و اخر سر هم اصلا یادت نمی آید برای چه!!!اصلا فراموش میکنی دلیل اصلی این نفرت را...راستش اگر به عقب برگردیم می بینیم موضوع چندان مهمی هم نبوده!!ولی چیزی هی توی وجود ما متنفر است از این شخص!!این دردها خیلی خنده داردند...هر بار که آن آقا یا خانوم فلانی را میبینید هی برای هم چشم و ابرو می آییدو هی تیکه های جانانه برای هم پست میکنید...و از آخر هم هردو با یک کوله بار منفی در حالی که راهی خانه ی تان هستید به کناریتان میگویید:"حال کردی چطوری حالشو گرفتم..؟؟"اما بعضی درد ها هم هستند:بخشیده میشوند...اما فراموش نه!!این درد ها خیلی درد دارند...خیلی...هربار که کوچکترین اتفاقی تو را یاد آنها می اندازدانگار قلبت آتش میگیرد...دوست داری سرت را بکوبی دیوار...سرت را بشکافی و حافظه ی مغزت را ریز ریز کنی...گوش هایت را بگیری و چشم هایت را در بیاوری...به معنای تمام...وقتی یاد این درد ها می افتی" دیووانه" میشوی!!آه...خدا از این درد ها نصیب هیچ کس نکند...هیچ کس...صالحه.ن
جمعه ۱۸ تیر ۹۵
به نظر من خوشبخت ترین آدم روی زمینپیرمرد همسایه ی ما بودهر روز صبح رو به روی خانه اش را آب پاشی میکرد...به رهگذران لبخند میزد...و هرگز هم یادش نمی آمد که کودکانش رهایش کرده اند...خوشبخت ترین آدم روی زمین همسایه بودکه آلزایمر داشتو به من میگفت:"چندان مهم نیست که چه رخ میدهدتو فقط بخند...باید گذشت...."و حالا چند ماهی میشود که او از همه چیز گذشته...و من هم آلزایمر گرفته ام...صالحه.ن
پنجشنبه ۱۷ تیر ۹۵
یک نفر هست که خیلی زیاد استخیلی بیشتر از یک نفر...احتمالا شبیه بارانهمان که نیمه شبی ارام و بی صداریشه های خوشی را تقویت میکندو غصه ها را هرس!حتما یک نفر را برای خودتان پیدا کنیدکه بیشتر از یک نفر باشد...و احتمالا همین نزدیکی ها....صالحه.ن
پنجشنبه ۱۷ تیر ۹۵
نامه هایم نمیرسند انگار صندوق پست خانه مان خالیستاین که توی گلوی من مانده میشناسی بگو که جانا کیست؟حال خوب و دل خوش و شادی جا برای یکی ز این ها نیستشعر هایم چقدر پژمردند شور عیدم چقدر توخالیست! ای کسی که شهر میفهمی صندوق پست من چرا خالیست؟نامه هایم نمیرسند آیا؟ خوب بگو که فکر چاره باشم.....
چهارشنبه ۱۶ تیر ۹۵
لبخند که میزنمحس میکنم قد کشیده امو با ذوق مثل کودکان میروم و قد خودم را اندازه میگیرم...اصلا دست که به موهایم میکشد و نوازشم میکند بلند تر میشوم-خدا را میگویم-کودکی خوب است اما بزرگ شدن زیر این نگاه مهربانلذتیست...باور کنیم:با هر نگاه...هر لبخند...هر مهربانی ، که نثار هم میکنیم؛قد میکشیم.باور کنیم بزرگ شدن لذتیست...آن هم زیر چتر بلند آسمانزیر سایه نگاه خدا...این قد کشیدن را دوست دارمبیایید اندازه کنیم قدمان را....من بلندترم یا شما؟؟خوش به حال دل مهربانتان که انقدر بلند است!!صالحه.ن
سه شنبه ۱۵ تیر ۹۵
رمضان هم گم شد هلال قشنگش...ابرها را کنار بزن و دنبال ماه نو باش...همیشه بعد از جست وجوعیدی در کار است:)صالحه.نپ.ن:همین الان عید و اعلام کردن:)عیدتون خیلی مبارک باشه و حالتون خوب:)
سه شنبه ۱۵ تیر ۹۵
و باد خاطراتگل های سرخ روسری مرا ربودصالحه.نپ.ن:ادامه مطلب دوس داشتین برین:))من مسئولیت قبول نمیکنم ولی....