سه شنبه ۲۴ مرداد ۹۶
این است که زندگی صبر نمیکند که ما بنشینیم و ناله کنیم و فغان سر دهیم!
حتی برای همدردی هیچ شانه ای را نمی فشارد!
زندگی میرود و ما همیشه بخاطر این نشستن و غصه خوردن هاست
که باید بدویم تا به آن برسیم!
و اینطور میشود که هیچوقت نمی فهمیم کِی زندگی میکنیم؟
هیچ اندوهی آنقدر بزرگ نیست که جوانه ی سبز شمعدانی لبخند بر لبت ننشاند !
هیچ زخمی آنقدر غمیق نیست که آغوشی آن را پر نکند !
و هیچ بغضی نیست که در صدای پای آبِ سهراب گم نشود...
لبخند میزنم و دست از پنجره بیرون میکنم .
زندگی همینجاست...
آنقدر نزدیک که لطافتش را بین دو انگشت سبابه و شستم حس میکنم:)
صالحه.ن
پ.ن:اگر احساس نکردید یکم مرطوب کننده به دستتون بزنید جواب میده ؛)