دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

دلبرانه بهار آمده است

ساعتای دوازده اومده بودم تو تخت ک بخوابم،
اما سر از خاطره های پارسالم دراوردم...
و به خودم اومدم دیدم فقط یازده دیقه به تحویل سال مونده.
دلم از سر شب پیچ میخورد،
دلشوره،دلشوره
نمیدونم از چی
اما، سال تحویل شد. امیرعلی رو بغل کردم
بوسیدم،عیدیشو دادم
مامانو بغل کردم
همینطور ک میلرزیدم برا دوستام ارزو کردم ک خوب باشن.

نود و هشت
با دلشوره شروع شد و قراره اتفاقای تازه بیوفته
قراره قشنگتر بسازم روزا😉
خدایا لدفا همکاری کن دلبرونه بفرست برای همه😄

اولین دلبرونه نودو هشت
همین که ساجده پتو رو با جیغ از رو سرم کشید
من موهامو از صورتم زدم کنار و خوابالو خندیدم بهش
که"سلام،سال نو مبارک"
-یاد وقتی افتادم ک برا عروسی جانامون رفته بودیم قم
اومد بیدارم کرد و خوابالو نشستم پیشش-
ینی میگم صبح قشنگه اینجوری شروع بشه😌😁


فک میکردم مهربونتر بشم امسال
اما وقتی دلم نمیخواست حتا تلفنی صحبت کنم باهاش
فهمیدم هنوز چقدر تاریکم یوقتایی...


مگنت های چوبی وصل کردم به لباسم
بند عینک رنگی رنگی انداختم
روسریمو گوشه ی گردنم پاپیون زدم و 
اوووممم
زندگی چه رنگیه؟نمیدونم
اما مزه ی بستنی چوبی داره😍

(بهار رو سنجاق سینه ام زوم میکنه ذوق میکنه که چیه جنسش
میگم چوبیه و نیشمو باز میکنم
امید اقا ک پشت سرش واستاده یه تاسفی تو چشماشه اما)


شیطونی پارسالم سر عیدیام یادتونه؟
امسال جلف بازیا رو سعی کردم کمترش کنم
یجور ارومی یه گوشه نشستم فقط حرف زدم
ینی پابه زمین کوبیدن و جیغ داد نداشتم


عیدی ساجده رو دادم
با ذوق باز کرد و با مهربون تر وعض ممکن بهم گف:عوضی
این فوش میتونس عاشقانه ترین جمله ای باشه که از دهنش درمیاد
و من فقد غرق لذت
بابا میگه بده ببینم...کیف پولو میگیره و دسته ی پولی که جدا کرده میذاره داخلش
منم بدو میرم کیف پولمو میارم میگم بابا کیف پول منم ببنید


علی ده تومنی دستمو میکشه و میذاره تو جیبش
بعدم خوشحال میره تو خونه
"(کلا هرسال یکی باید عیدی بلند کنه :| )
میام جلوش وایمیستم میگم:علییییی عیدی نمیدی تازه عیدیمم میگیری؟؟
دستشو میکنه تو جیبش و میگه
عیدی هم میدم بهت و همون ده تومنی رو پس میده:|
-و من شک ندارم چون جلو باباییم اینکارو میکنه


خلاصه که با قرو ناز میاد اینروزا و میگذره
دعا میکنم از ته دلم
قشنگیا رو براتون
خنده رو لبتون
ارامش برای دلاتون
و غصه میخورم که اونقدر آغوش بزرگی ندارم
ک بغل بگیرم تک تک ادما رو

۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

پدرم در همه ی خاطره هایم پیداست

پدر😍


امروز،

فقط بهونه اس که از تو بنویسم 

تا وقتی دورم از آغوشت 

از لا به لای این نوشته ها اسمتو دربیارم و سرمه ی چشمام بکنم

همه میدونن که من چقدر عاشقم تورو...❤

که جای خالی نبودنا رو با بغلت پر میکنی

با اینکه موهات یهو سفید شدن هم قد هیجده سالگی من میشی 

و با حوصله کل کل میکنی باهام...

بابا!

درسته که یوقتایی از بغلت میام بیرون

اما یادم نمیره وقتی پر بغض بودم و پاهامو تو شکمم جمع کرده بودم

دستتو پیچک کردی دور شونه ام،همون وقتا که من لبریز بودم از دستایی ک حلقه دار میشن دور گردنم..

دستات...

آخ از دستات که میدونه کی صورتمو نوازش کنه;

کی به شوخی بشینه پشت گردنم.


وقتی از اولین باری ک  تو بیمارستان منو دیدی تعریف میکنی،

وقتی بوسه میشی روی پیشونیم،

وقتی به مسخره بازیام میخندی،

وقتی منو میخندونی،

وقتی حتا وسط مهمونی حواست هست 

سر منو که پایین پات نشستم بغل بگیری و 

همینطور که حرفای مردونه میزنی نوازشم کنی

من چاره ای ندارم جز اینکه حل بشم تو بودنت

من این ناچاری به دچارت شدن رو دوست دارم❤

-وهمه میدونیم،دچار یعنی عاشق😊-


هنوز یادداشتت روی آینه ی اتاقم هست،

بابا،

مدتها میگذره اما الان که بهار دلبرونه داره میاد

الان که صبح و شب بارون میزنه

چقدر حس میکنم "بهارم و بارون..."

چقدر حس میکنم عاشقم

و چقدر

چقدر

چقدر دوست دارم😍



۵ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

راهنمای آسی کردن مادران

کلیک بفورمایید

در ادامه همچنین کلیک بفورمایید


۱.دارم برا مامان قضیه بالا رو تعریف میکنم،

که اره بعد مدتها دوستمو پیدا کردم و اینچنین شد

اینجوری میشه😨کهه خووو کی ب مامانش میگه عیال😒😒

میگم من😁 خو عیال بابامی دیگه😂

-فقط از خونه بیرونم کرده، ناهار بهم نمیده 😁

کاملا منطقی برخورد میکنه😂-


۲.پیش اومده یه روزایی از صب رو دور گند زدن باشین؟

وضعیت دیروز من بود دقیقا😅

از غذا درست کردنم ک نگم،

ماشین لباسشویی ک هنو کارش تموم نشده بود درشو باز کردم 

فرش خیس اب شد😶😓

داشتم ظرف میشستم;

 ابکش از بالا افتاد خورد به سطل ظرفشویی و گنددد خوورد به اشپزخونه😩😖

بعدم که سه بار نزدیک بود بخورم زمین اونجا😐

ینی خودم یه تنه هم نقش پت و بازی میکردم ،هم مت😅

بعد مامان اومده، واستادم وسط اشپرخونه با گوشه لباسم بازی میکنم

در نهایت مظلومیت با صدای بچگونه میگم

میدونییییی،من یه کاااری کرررردم،ینی من ک نکردم خودش شد

تقصیر من ک نیست😳

با چنان استرسی ب خونه نگاه کرد ک مردم از خنده😂

خلاصه بهش گفتم یذره فرشش خیس شده و متواری شدم از محل😁

ینی اخرش یجوری شده بود ک شب از اتاقم اومدم بیرون برم اب بخورم با استرس بهم گف چیشده؟چی میخوای؟؟؟😂

هشتک کدبانوی کی بودم من😂

هشتک چگونه دم عید خود را از خانه تکانی نجات دهیم😁



۳.بهتون گفته بودم اون بخش دیوونه ی وجودمو ک بارون میخوره اوود میکنه؟

یه دو سه شبی هست اینجا هعی رگبار میزنه😍

دیشب یهو هنسفری رو برداشتم رفتم وسط حیاط واستادم

عای بارونی شدم عای بارونی شدم

همینطور ک لرزم گرفته بود

شعر خوندمو برا دوست جان دلبر فرستادم😁

و اینچنین است که سخت مشغول زندگی کردنم 😌😌

۸ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

الحُب لانهایت :)

+وسط اشپزخونه امیرعلی سرشو رو قلبم گذاشته

 و من موهاشو ناز میکنم

دارم ب این فکر میکنم همه به بغل نیاز داریم که مامان برمیگرده

با تعجب نگاهمون میکنه ک باز چه خبره؟؟

میگم بغل فقط😄

بعد میاد و دستشو حلقه میکنه دورمون

ساجده از دور میگه چی شدههه؟؟

میگم بغل گروهی!! بدو بیا😃

دست چپمو باز میکنم و دورش می پیچم

اینطوری یه گوله محبت میشیم وسط خونه❤


++درسته که اصا سلیقم با بابا یکی نیست

اما عادت شده ک هرسال خریدمو نشون بدم و نظر بگیرم

سر تا پا لباسامو پوشیدم و میرم تو اتاق سرک میکشم میگم بیام؟

میخنده،چرخ میزنم جلوش و نیشمو باز میکنم😁😁

اشاره میکنه برم جلو

وبوسه میکاره رو پیشونیم تا شکوفه بزنم 😍

منم ماچ میذارم رو ریشاش ک زبریشم دوست داشتنیه


+++شیرینی اولین حقوقمو میبرم خونه 

به ساجده میگم بریم برا علی پیرهن لیموییه رو بگیریم😁😁

و بدجنس ذوق میکنم از نقشه ام😅

ک شاید یذره علی رو ازین حال خسته و درمونده دربیاره☺


خدای جانا،

ازین خوشبختیای عمیق و تازه بپاش رو سر زندگی همه لدفا😌



پ.ن:

بارون همینطور شرشر میزنه،

نشستم حسابی لب پنجره شعر خوندم 

حالا به فردا فکر میکنم ک قراره گلگلی باشه😍ـخدا کنه.. ـ،خداکنه ـ

۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

You give me a reason

کتاب-جواد کلیدری

ادامه مطلب ۸ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

"که از حضور تو خوشتر ندید جایی را"

یک عدد عشق❤


فرق دارن یه سری آدما،
ک راحت دلت بلرزه براشون،که جون تو پاهات نمونه 
اگه یه تار مو حتا کم بشه از سرشون...❤


یه سریا دیگم هستن،میشه تو اوج حال بد بهشون فکر کرد و از درد دراومد،حتا با خیالشون،حتا با تصورشون😊

این یه زنجیره اس،
وقتی میگی ژلفون منی،ترامادول منی،استامینیفون منی
فکر میکنم به کسی که منو تو آشوب پناه داده و بیشتر عاشق میشم
یروزی برمیگرده بهمون صدای این شعری که امروز زمزمه میکنیم:)
مگه نه؟
مگه نه که خدا حواسش هست😌


ادامه مطلب ۷ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

من چه سبزم امروز

گل جان دلبر


+دیدید؟

یروزایی انقدر قشنگه که فقط میشه گفت

خدایا شکرت ازینهمه برکت😍ـ

یروزایی که بیخیال میخندی

بی خساست عشق میورزی

تو شیطونی شک نمیکنی:)

نه که غم نباشه،نه که سختی نباشه،نوچ!

هست...اما تو فقط سرگرم خوب بودنی.


++امروز میگفتم صالحه ای که به پهنای صورت به اون مرد گلفروش غریبه لبخند زد،صالحه ی همیشگی نبود،اما این مهربونی رو بیشتر دوست دارم،تا اخم و تخم ظاهری و خوشیایی که می ریزم تو خودم;)

مثلا همشم مهربونی و نیش باز نیستا،

یجاهایی احترامه،همین که بجا طلبکار بودن از راننده تاکسی

ازش میپرسم،خیلی معطل شدید؟من شرمنده ام که!!

بعد انگار آب رو آتیش باشه نرم میشه پوست زمختش...


+++گلای نرگسی که خریده بودم خشک شدن و ریختم سطل آشغال

اما غصه لونه نکرد کنج دلم

 سبز بودم امروز:))

درسته که میناهایی که کاشتیم قرمز بود،شالی که ساجده رو گول زدم بخره لیمویی،

 اما من چه سبزززم امروز~.~

++++هوا،هوای گرگ و میش غروب بود و یه نم نم بارونی میزد

مهی نبوداما،سوز میومد،ولی من پر لبخند بودم

که بلند بلند برا بچه ها رستاک بخونم*.*


ادامه مطلب ۴ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

زندگی رویا نیست،زندگی زیباییست:)

این روزا،دارم تمرین میکنم که چیزای خوبی ک میبینم ب زبون بیارم

-چه چشمای نازی داری:)
-چه فیس تو دل برویی
-گفته بودم خنده ات چقدر دلنشینه؟
-چه عطر خوشبویی

نه خیلی سخت،نه چیزای عجیب...
همون اولین چیزی ک ب ذهنم میرسه موقع برخورد میگم فقد
حتا اگ در همین حد ساده باشه ک"عاشق بیژامه ات شدم"
به طرز قشنگ و باورنکردنی حالم خوبه بشدت.

چرا ما عادت داریم چیزای خوبی ک میبینیم نگیم انقد؟
مگ چی میشه مهربونتر باشیم یذره ؟
اون جمله ی خوبی ک میگیم یه لحظه است 
اما طرف مقابل میتونه تا مدتها باهاش خوب باشه:)

مثل اون شب که بغلش کردم ،سرمو گذاشتم رو شونه اش و گفتم
ببخشید که من همش غصه خوردم،تورم ناراحت کردم...
بعد خندید که بچگونه حرف نزن اینجوری
و وقتی پرسیدم چرا؟
گفت چون خوردنی میشی و رفت...
و من لبخند پاک نمیشه از رو لبم از شوخیش:))

حالا بیاید شماهم این تمرینو بکنید
چیزای خوب دوروبرتونو بگید،
اگه کسی خوشتیپه،
اگه ارومتون میکنه،
اگه خوبه،اگه حتا یه ویژگی کوچیک مثبت میبینید بگید 
بیایین حال بقیه رو خوب کنیم ،دنیا این حال خوبو کم داره*.*
۸ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

بغلم کن کمی مرا گاهی

یه هفته اس

غذا از گلوم پایین نمیره
از جمعه شب  دلم پیچ میخوره توهم
من با خودم درگیرم
با خط قرمزام
اصلا نمیدونم چمه
باور ندارم،حتا به شکمم مشکوکم
فقط میخوام
همین الان ک ساعت صفره 
پالتومو دورم بپیچمو پیاده کز کنم تا برسم حرم
بعد بشینم کفترا رو نگا کنم گریه کنم
تا خود صبح هق بزنم
تنهام
اونقدر زیاد که نفسم میگیره از زیادیش
ک دلم تو هم میپیچه و میخوام عق بزنم
هوا کمه چقدر تو این عظمت؟
خدایا میشه بیای بغلم کنی؟؟
میشه بیای محکم
محکم
محکم بغلم کنی؟
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

عشق ۱۵سالگیمو چشمای تو یادم انداخت...

امروز ازاون روزا بود که انگار چند هفته است،
همونطور ک سه ماه پیش انگار یه سال طول کشید...
داشتم فکر میکردم قشنگی دنیا اینه که تموم میشه یروز
وقتی بمیریم چی میشه؟؟

دختره گف ببخشید میشه یه کتاب بردارم
گفتم چقدر صدات قشنگه :))))
و حالم خوب شد ازین ک بهش گفتم:))
کلا انقدر حالم خوب بود ک دوس داشتم ب راننده بگم 
عاغا چشاتون خیلی خوشگله، ممنون ک از مسیر دورتر رفتی که من اروم شم.

تو اتاق خالی نشستم میخونم
من از این شهر میرم
 شهری که ب ظاهر اشنا زیاده 
اما تو نمیدونی درداتو تو تنهایی به کی بگی...
بعد صدام میپیچه خوشم میاد.-حرف دله-

نمیشه یکی بره برا من یه دسته داوودی بگیره؟
یا اون کیف سه تار خوشگله...
یا یه گلدون سبز که از سقف اویزونش کنم؟
نمی‌شه یکی بیاد بشینه رو تخت کنارم،
 پاهامونو جمع کنیم تو شکممون و من براش حرف بزنم؟
اینکه اینهمه چرت و پرت میگم واسه اتفاق امشبه
که فقط دوست داشتم به عاطفه بگم...
چند وقت قبلنا هم مثل این اتفاق افتاده بود ک دقیقا همین حرفو زدم
گفتم اگ نگم از دهن میوفته و 
نگفتم و از دهن افتاد و الان یادم نیست چی بود...

به فاطمه میگفتم من از یه ساعتی از شب ب بعد خل میشم
مخصوصا اگ خوابم بیاد،الان کم  کم دارم خل میشم
۱۴ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان