دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

من چراغی دارم

دنیا بهم ریخته و راه ها در هم گمند...هیچ راه بلدی این کوچه ها را نرفته و نمیداند...ولی تو آرام باش دلممن چراغی دارم...چراغی که روز الست خدا توی قلبم گذاشته است...صالحه.ن
۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

انا مات...

من مات نیمه روشن حرممیا حضرت عطش..."مَن ماتَ" در حرمتبی هیچ شک شهید...!!صالحه.نپ.ن: "مات" در عربی معنی مردن داره-فردا امتحان عربی دارم از تاثیراتشه-...من عشق ثم مات مات شهیدا:) "منِ او" میگفت:))
۱۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

بیخود سرما نخور

پاییز هنوز قدم های آمدنش خشک نشدهمن را به جان خودم انداخته...اصلا همیشه همین است...هر وقت که میرسد این "خود" به "من" حسودی میکند!!دست من نیست که این نیمه از بدنم عاشق پاییز استو آن نیم دیگر؛ تب میکند بعد از هر بوسه ی کوچک پاییز...راه بیا با من "خود" جان...من این عاشقانه ها را با هیچ چیز عوض نمیکنمحالا تو هی تب کن و اشک بریز و زیر پتو کز کن...من از این عشق کوتاه بیا نیستمبیخود سرما نخور!!صالحه.نپ.ن: سرما خوردگی خر است!! ولی پاییز را عشق است:))
۸ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

چه خاطره ها که هنوز نداریم...

اه عزیزکم...
فکرش را بکن سالها بعد را...
که من میهمان خانه ات شدم
چقدر حرف برای گفتن نداریم!!
چقدر ساکتیم...
بیچاره من و تو که انقدر دیرمان شد...
که انقدر خاطره نساختیم
بیا کمی بغلت کنم
بیا این چند ثانیه ی اخر را ببوسمت
وقت کم است و ما
چه خاطره هایی که هنوز نداریم!!





صالحه.ن
پ.ن:میدونم تو این موضوع خیلی چیزای بی نظیری هست اما دوست داشتم بنویسم تا حداقل این بشه موضوعی برای صحبتمون در سالهای دراز بعد که من مهمونشم...خیلی سکوتمون زجر اوره!
۱۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

سه شعبه

مرد ها سیب گلو دارند حتی کودکشیک سه شعبه سیب را بدجور زخمی میکند...صالحه.نپ.ن:حرم همسایه جان خیلی خوب بود مراسم شیرخوارگانهرچند ما کوچولو نداشتیم ولی عالی بود:)
۱۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

ایها الضامن

ما زیر همین اینه کاری ها دل داده ایمو هر دل هزار دل شده زیر سقف حرمت...دلم افتاد از دستمهمسایه جانمان دل های عاشق و شکسته را خوشتر دارد...دلداده ایم به ذکر شما ایها الضامنصالحه.نپ.ن:زیر اینه کاری های دلبر صحن امام خمینی-حرم همسایه جان یهویی
۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

مراعات نظیر

کربلا...عشق...حسین!نظیر ندارد این مراعات...اصلا خدااز روی همین تناسب جهان را نظم بخشیده!صالحه.ن
۱۷ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

فرش دست بافت

فرش که دست بافت باشد رنگ و نقشش فرق میکندخودمانی تر بگویم عاشق تر استو هر رج که بافته شده؛ خاطره ایستاز انگشت بریده و حواس پرت شده ی دختر بافنده..!از دید زدن ها و لبخند های پسر کد خدا و صورت سرخ دخترفرش دست بافت عاشق تر استسر به دوشش که بگذاریآواز میخواندو حکایت دارد از چوپان و ناله ی نی...از دخترک کنار رود و سیب های غلتانفرش های دست بافت شاعر تر اند...و اشنا با حافظ خوانی های کدخدا که"چه خون افتاد در دل ها"...و بیچاره زن کدخدا که همیشه موهایش لخت بود..سر به شانه فرش ها باید گذاشتکه چه بغض ها میان تار و پودشان رسوب شده...صالحه.ن
۹ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

دل کاشی کار

پشت هر کاشیدلیست..دل کاشی کار!!و در هر دل شعریکاشی کار شعر می خواند و کاشی جا میزندشعر وصال میخواند و نقش های اسلیمی کاشی را بهم وصل میکند...مگر جز عشقچیزی میتواند انقدر فیروزه ای باشد؟جز عشق چیزی میتواند انقدر زیبا باشد؟صالحه.ن
۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

عشق

عشق به نام شما زندستایها الارباب...صالحه.ن
۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان