دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

از بی چارگی

ما راهی نداشتیم.

فقط 

خودمان را به فراموشی زدیم...

انگار خودمان را نمیشناسیم.

 

 

۰ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

من از اخرین بار ها می‌ترسم! ازین که نمیدانم کی آخرین بار است.

امشب شام دعوت بودیم به مناسبت ازدواج پسر عمم.

همه چیز سفید و قشنگ.

 به اجتماعی شدن خودم افتخار میکردم.

از معاشرت لذت میبردم.و از بودن ها عشق میکردم.

و بعد یکهو...

فک عمه ی بابا قفل شد،

صورتش سفید شد ، بدنش سفت شد ...

همه ترسیدن 

جمع شدن 

و سالن کوچیک در کسری از ثانیه جهنم شد از گرما و تاریک از دلهره

 

سریع کف اتاق درازشون کردن روشون آب ریختن

و با اورژانس تماس گرفتن.

 

دورشونو خلوت کردن و اروم اروم انگار اوضاع طبیعی میشد.

اما دلهره نرفته بود و بعض چند بار تا مرز ترکیدن رفت و برگشت.گاهی هم از مرز رد شد.

 

و تمام مدت من به این فکر میکردم که 

نکنه اخرین بار باشه!

نکنه این دستی که امشب برای سلام و احوالپرسی فشردم اخرین دست بوده باشه.

وقتی اورژانس تست سلامت میگرفت 

و ازشون خواست بخندن 

و لبخند زدن،

ترسیدم و لرزیدم 

که نکنه اخرین بار باشه؟

من واقعا واهمه ی از دست دادن آدمها رو دارم.

من میترسم از نبودن آدم هایی که،  انقدر بودنشون قشنگ تر کرده زندگی رو.

عید دیدنی ک رفته بودیم دیدن عمه 

از اقاجون تعریف میکرد .و جای خالیش.

حرف زدنش کلا شیرینه.

و من انقدر از محبتش رقیق بودم که دم اخر از ترس ترکیدن بغضم نمیتونستم صحبت کنم.

 

خدایا،

ما درنبودن ادمهایی که دوستشون داشتیم،

به بودن ادمهایی که عطر و بوی اونها رو دارن نیاز داریم.

لطفا با خوب ها ، با اونهایی که دوستشون داریم امتحانمون نکن.

 

۴ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

از هر دری

ماه رمضون هم داره میره و بهره؟

خیر:)

حتی سعی بر قدر دونستن نداشتم!

 

ما هر چی میکشیم از غافل بودنه.

نسبت ب احوالات خودمون غافلیم،

نسبت ب اطرافمون غافلیم،

نسبت ب ادم ها غافلیم و...

امان! 

خدایا پناه میبریم از خودمان به تو.

 

ماه رمضونی از بعد خوابیدن خیلی عبادت کردم 

و خدا رحم کنه بازگشت به روتین و انجام کار های عقب افتاده رو 

همینطور یه عالمه درس رو...

(چرا اساتید اخر ترم ک میشه یچیزایی یادشون میاد؟؟

آیا برای شما برنامه ریزی و یهویی نبودن یک جوک است؟)

یا 

به اقای ک میگم

خب ما این قسمت کارو بکنیم ، نمیدونم گام بعدی چه مراحلی داره و باید چ کرد؟

میخنده میگه : این صحبته؟شما خودتون رو پای خودتونید و فلان و بیسار!

بعد منم نمیگم بهش ک  اخه تو خودت اینجوری ک بریم تو کار ،بعد  هر چه پیش آید....دور همیم حل میکنیم ماجرا رو ، غصه نداره

من اینجوریم ک قبلش باید بدونم همه چی رو بعد شروع کنم حالا وسطا هم پیشامدا رو اوکی میکنیم...

 

خلاصه که همین.

رستگار بشیم همگی.

 

 

۳ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان