دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

مهیار3

خیلی از دوستان درباره مهیار پرسیدین گفتم کامل توضیح بدمهم ثبت میشه تو وبم و شعرام و خاطره هام مهیارمهم کاملا شرح داده میشه قضیهادامه.... رفته بودیم سامرا...هوا گرمافتاب داغ...حرم در حال باز سازی...هنوزم رد خمپاره و جنگ بودهنوزم بوی خون میومدما که اونجا بویدم اقای الف بعدش گفت که اونور تر رو -هزار باره شاید- بمب گذاری کردنو کلی هم کشته داده...آفتاب انقدر داغ بود که پات میسوخت روی فرش...رفته بودم زیر سایه نشسته بودم منتظر مامان اینا...سکو مانند بودپاهامو اویزون کرده بودم و مردم و نگاه میکردم(عاشق این کارم)یه پسر کوچولوی دوس داشتنی اومد کنارم نشست لبه ی سکومنم که بچه میبینم دلم قنج میره...سر صحبتو من باز کردم یا اون یادم نیست...ولی با هم دوست شدیمهنوزم وقتی یاد اون دوتا سمعک تو گوشش میوفتم اشکام میرزهمث الان....-اسمت چیه؟؟+اقا مهیارمرد کوچیک من...یار عزیز من...بهش گفتم یه داداش دارم اسمش امیرعلیهگفت من باهاش بازی میکنم...با امیراسم داداشش امیر بود:))نقابمو دید میگه منم کلاه دارم کلاه پلیسیچقدر دلتنگشم:((براش از زنبورا گفتم...از پشه ها که میان بوسش میکنن...هی میگفتم مهیار نرو تو افتاب دست و پاهای خوشگلت میسوزههی میخاست بره لبه بشینهیه اجر برداشتم رفتم عقب روش نشستم و تکیه زدم بهشاز اخر نشوندمش رو پامباهم صحبت کردیم...خندیدیم...اگه یکم دیگه میموند سرشو بغل میکردم و رو موهای فرشو میبوسیدمکاش یکم دیگه کنارم مونده بود تا انقدر الان به یادش گریه نکنمکاش بوسش کرده بودن تا انقدر غصه نمیخوردم الان...از اخرشم مامانش اومد بغلش کرد باهم رفتن زیر افتاب و گم شدن...میخاست یار کوچولوم برام تابلوی کارونشونو بیاره نشونم بدهمامانش پرسید خاله میخایین برین خونتون دیگه شما؟؟؟من که داشتم میگفتم هنوز مامان نیومدهچرا چشمک زد مامانش؟؟کاش نمیگفتم اره دارم میرم!!الان که انقدر بغض دارم حاضرم هزار سالم که شده بشینمتا مهیارم برگردهببین یه پسر کوچولو با من دیوونه ی شاعر چیکار کرده که دارم اینطوریبا یادش گریه میکنم!!عشق تو دیدار اول که میگن واقعیته...بیچاره من که دیگه یار کوچولومو نمیبینم!!بیچاره اسمون دل من که ماهش رفت....فقط براش دعا میکنم هم معنی اسمش یار مهدی(عجل الله) باشهمعنی بعضی از واژه ها اشتباس...یا کم معنی شده یا غلط...مهیار رفتپیش من نموند...یار من نشدکجا پیدات کنم کوچولوی دوست داشتنی؟؟کی داغ اون دوتا سمعکت از دل من میره؟؟به حق جد پدر-هادی علیه السلام-به حق معنی اسم مقدستشفا پیدا کنیشاد باشی هر جا که هستی مه یار من
۰ موافق ۰ مخالف
چقد خوب بود این....
حرفی ندارم...

:) ممنون

عاشقانه ای چند دقیقه ای که در اوج به فراق انجامید و ختم شد .

دیدار کوتاه بود... تازه دلم بغل کردنشو یادگرفته بودک رفت... نمیدونم این پسر چقدر پاک بود که انقدر منو عاشق کرد

الهی عزیزم...
اشکمان را در آوردی :(
انشالله شفا پیدا کنه
و انشالله خیلی اتفاقی یه بار دیگه ببینیش :)
راستی زیارت قبول خانوم

هعی... ان شاالله ان شاالله خیلی ممنون جانا ب دعای دوستان

این دوست های فسقلی عجیب دوست داشتنی اند
ان شاالله دوباره همو ببینین
همون جای قبلی...

اهوووم خیلی ان شا الله:)) مرسی از دعای قشنگت باهم باشیم نشونت بدم مهیارمو

منمـ عآشق این کآرمـ چهـ تفآههمیـنشستن و بهـ مردمـ نگآ کردن)

منمـ دوستــ دارمـ بآ بچهـ بشینمـ حرفــ بزنمـ بگمـ بخندمـ خیلی حسِ خوبیهـ:))

پس مآجرای مهیآر جآن اینطوری بوده...

ان شآاللهـ هر چی سریع تر خوبـــ بشهـ...

خیلی لذته فک کنی به چی فک میکنن و خلاصه بشینی غصه بسازی براشون بچه ها ای جانم دیگه عشقن اونا البته یه سریاشون گودزیلان دوری میگزینم ازشون بلی اینم از مه یار من... ممنونم ان شا الله به دعای دوستیا ان شا الله زود زود

یاد آیدین افتادم...
دختر کوچولوی دوست داشتنی...
قبلا یه پست نوشته بودم درموردش...
ان شاءالله...

یادم نمیاد نخوندمش شاید!! بعدن میگردم دنبالش ان شا الله

سلام وعرض ادب...زیارتتان قبول ...
واینا مهیار شده است پسر شعرهایتان.پسر کوچولوی دلتنگیهایتان ومهیار رفته است تا بیاید نرفته است که او را نبینی///.ویادمان باشد که در همان جایی که رفته بودید هزار واندی سال است بهترین عالم به غیبت رفته تا روزی بیاید وباشد در کنار انهایی که دوستش دارند ودراین راه سرداری از تبار عشق ب وامیر قافله عشق بنام سید خراسانی وسیدیمانی زمینه ساز ظهورش خواهند بود.ان شالله وای کاش دلتنگیهایمان بوی حضرت یار را بدهد

سلام سپاس به دعای دوستان :)مهیار رفته تا بیایید:)چه جمله ای خدا کنه بینم دوباره یار کوچولومو یادم هست... ان شا الله خاک زیر پای پدر باشیم مهیارم کجا پدر کجا؟؟ دعا میکنم مثل اسمش یار امام زمان باشه یار مهدی عجل الله وگرنه دلتنگی و شوریده احوالی ما از غیبت پدر وصفش به گوش عالم رسیده ان شا الله ظهور کنه:)

واسه خیلی وقت پیش بود پستش

فرصت نکردم بگردم پیداش کنم

آخییییی
عزیزم
میفهمم چی میگی!
دوبار همچین حسی و تجربه کردم.
یه بار ی دختر بچه بود...یکبار...فقط یکبار...شاید حدود 1 یا 2 دقیقه فقط کنارش بودم!
دفعه بعد یه پسر بچه که کلی باهم بازی میکردیم...بازی میکردم ک حوصلش سر نره..وای...وای...دلم تنگ شده براش

خیلی عشقن

وای چقدر قشنگ بود
چه عشقی :)
مهیار

تچکر :) مهیارم

:) عزیززم
انشاالله سالم و صحیح بشه و شفا پیدا کنه ...

:)) ممنون ان شا الله

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان