دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

پرواز

دست هایم را رو به آسمان بلند کردمپاهایم زمین را گم کرد...صالحه.نپ.ن:نمیدونم تا حالا گذاشتمش یا نه؟تو دفترچه ی متنای کوتاهم یافتمش:)واسه پاییز94
۰ موافق ۰ مخالف
چقدر زیبا میشه اون طوری
کاش اگه میخواستیم واقعا میشد
رویای قشنگیه


صالحه خانوم
این وبلاگ کلا مسیر زندگیم رو عوض کرده!
من الان دیوونه ی دیوونه ی شعرم
شاعر حرفه ای نه به پای شما که نمیرسم ولی خب یه چیز هایی نوشتم
دارم هی شعر حفظ میکنم
خیلی دوست دارم
میخوام کتاب پروین اعتصامی رو پیدا کنم و کلا حفظش کنم
شعرهاش واقعا عالیه
هر کسی رو هم که پیدا میکنم دعوتش میکنم به مشاعره
هستی؟

:)خواستن توانستنه جانا:) صالحه خانوم چرا حالا ؟؟؟راحت باش:)) عزیز دلم:)) چقدر عالی:)) خوشحال شدم:) فاضل نظری بخون...امم دیگه حافظ...مولانا... سهراب سپهری...فریدون توللی...فروغ(هرچند ناامیدی زیادی داره) دیگه...علیرضا اذر...خلاصه برو سراغ شاعرای آس پروین من گزیدشو دارم "محتسب"اش خیلی قشنگه:) مشاعره؟؟ فک نکنم موفق باشم تقلب هم میشه کرد؟؟؟؟ :)) پایم ولی هر میتونی قرار بذار تا پشتیبانی رو ان کنم

دست هایم به آسمان رسیده ولی پاهایم بند زمین است هنوز

ما که دستمان نمیرسد به سقف ها... همین که دست ب اسمون رسیده خوبه:)

سلام
اگه کاری پیش نیومد و زنده بودم فردا ساعت9ونیم منتظرم
:)) بسی بسیار عالی
تکراریم بود ، بود

:)) بسی فراوان تشکر

تعبیر قشنگی بود از پرواز روح :)

سپاس:)

چه حس زیبایی ... عکس و متن خیلی دقیق و عالی ...دمتون گرم حال کردیم تو این بی حالی

:)) متشکر الهی شکر

پروین اعتصامی.......وااااای.چه عالیه
گفت با زنجیر در زندان شبی دیوانه ای

عاقلان پیداست کز دیوانگان ترسیده اند

من بدین زنجیر ارزیدم که بستندم بپای

کاش میپرسید کس کایشان بچند ارزیده اند

دوش سنگی چند پنهان کردم اندر آستین

ای عجب آن سنگها را هم ز من دزدیده اند

سنگ میدزدند از دیوانه با این عقل و رای

مبحث فهمیدنیها را چنین فهمیده اند

عاقلان با این کیاست عقل دوراندیش را

در ترازوی چو من دیوانه ای سنجیده اند

از برای دیدن من بارها گشتند جمع

عاقلند آری چو من دیوانه کمتر دیده اند

جمله را دیوانه نامیدم چو بگشودند در

گر بدست ایشان بدین نامم چرا نامیده اند

کرده اند از بیهشی بر خواندن من خنده ها

خویشتن در هر مکان و هر گذر رقصیده اند

من یکی آئینه ام کاندر من این دیوانگان

خویشتن را دیده و بر خویشتن خندیده اند

آب صاف از جوی نوشیدم مرا خواندند پست

گر چه خود خون یتیم و پیرزن نوشیده اند

خالی از عقلند سرهائی که سنگ ما شکست

این گناه از سنگ بود از من چرا رنجیده اند

به که از من باز بستانند و زحمت کم کنند

غیر ازین زنجیر گر چیزی بمن بخشیده اند

سنگ در دامن نهندم تا در اندازم بخلق

ریسمان خویش را با دست من تابیده اند

هیچ پرسش را نخواهم گفت زینساعت جواب

زانکه از من خیره و بیهوده بس پرسیده اند

چوب دستی را نهفتم دوش زیر بوریا

از سحر تا شامگاهان از پیش گردیده اند

ما نمیپوشیم عیب خویش اما دیگران

عیبها دارند و از ما جمله را پوشیده اند
پروین

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست فکر میکنم این بهترین غزل پروین باشه "هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست"


روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت
این اشک دیده‌ی من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطره‌ی سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست

پروین عالیه

وای عالیه

:)) ممنان

ماهی اگه مغرور نبود هیچ وقت به تور ماهیگیر نزدیک نمیشد که حالا تو تنگ باشه
فک کن چن تا ماهی خوشکل باهم هستن
ماهیگیر قلاب را میندازه
ماهیا به هم میگن وای قلاب
یکیشون میگه این که ترس نداره
من الان میرم طعمه ی اوتو بر میدارم
میگن نرو
میگه من با شماها فرق دارم
و غرور اونو میگیره و میره سراغ قلاب و ادامه ی ماجرا





البته حرف از ماهی زدم ولی منظورم خود ادمها هستیم دیگه

عجب جالب بود

چه شعر هایی قشنگی!
صالحه خانوم اون شعری که شما گفتی دوست من زهرا عاشقشه!
خیییییییییییلیییییییییی!
یه دونه این شعره، یه دونه هم شعر از وحشی بافقی
خیلی خوندها ولی فقط یکمشو حفظم
تا به این اندازه من زار نمیباید بود
جان من این همه خونخوار نمیباید بود
قشنگن کلا
پشتیبانی رو آن کنم؟
یعنی مشاعره آنلاین!
چه باحال!
راستش من زیاد نمیدونم، ولی شوق به آموختن دارم
چند تا از شعر هاتون رو هم حفظ کردم تو مشاعره ها میگم
همه میگن بابا این دیوان حافظ رو کلا حفظه!
خخخخخخخخخخ

:)) منم روانیشم:)) وااای وحشی... یه شعر داره:: دوستان شرح پریشانی من گوش کنید... فوق العاده است این شعر هااا عالییییی اصن...وحشی عاشق بوده واقعن عاشق یه بدکاره..داستان عشق جالبی داره و این شعری که میگم برا همونه... عاره مشاعره انلاین:)) منم والا شعر زیادی حفظ نیستم!! اونایی هم ک تو ذهنمه معمولا پراکندس و از بس خوندم یادم مونده شعرای من؟؟؟؟ واااییی خدا!

کی حالا؟
الان؟

الان هم انم میتونی بیا؟؟

تکراری هم باشه قشنگه....

:)) ممنونم

کوتاه بود ودلبراما...

:) متشکر

خوشکله که :)
خانوم صالحه . ن

:) ممنون فاطمه ی عزیزم:)

زیبا کوتاه پرحرف

عاخ عاخ کوروش تو از اون دسته ای ک تعریف ک میکنن گوشت میشه:)) مچگر

پ مباظب باش نقرس نگیری


ضمنا نوش جونت

نع مباظم

Hi there every one, here every person is sharing these know-how, thus
it's pleasant to read this webpage, and I used to pay a visit this
weblog every day.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان