درد :: دیوانه

درد

شنبه ۷ مرداد ۹۶

دردِ ما درد های مشترک است

درد های خسته ی دیروز

زخم های مانده بر روحُ

جسمِ بیمار از آشوب...

صالحه.ن

فن تو صد هزار برهان کمال
شغل من و یک جهان خیالات محال
تو منزوی مدرسه ی عالی فضل
من بیهده گرد راست بازار خیال
بافقی

:((((((((((((

：(

به قول خودت
" من و تو از تبار یک دردیم.....
زاده ی یک زخم .....
جا نمیشود بغضمان در این دنیا"

：))

بابا دردناک خخخ
هفته نامه رنج و حزن و اندوه، سردبیر استخدام میکند D:
بدو سالی بدوووو! نگاره رو هم با خودت ببر خخخ

از تو جدا دم
چون سیبی از درخت
درد کنده شدن با من است
اندوه پاره پاره شدن

"شمس لنگرودی"

سلام
بسیار زیبا بود

سلام ممنون

افرین افرین معلومه نیما وسهراب برات خوب برادری میکنن

:دی من تموم سعیم اینه حق خواهری رو ب جا بیارم:دی

نظری ندارم کلن

نظر نداشتنتم قبول داریم جیگر

زیبا بود،به دلم نشست

تشکر

خسته ام از تمام دردهایی که استخوان خیالم را نیز شکسته است .خدایا دردهایم بسیارند ولی تو باشی دردی نیست مرا رها نکن که دراین زمین تنهایم

این شعر انگار باید ادامه میداشت

شاید؟!

«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آخرین مطالب

پر بیننده ترین مطالب

مطالب پر بحث تر

آرشیو مطالب

موضوعات