دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

خدا منو نندازی

زندگی؛هنوز هم مثل ان روزهاست...که روی تاب حیاط می نشستم محکم تاب میخوردم  از پرواز لذت  می بردم و بلند بلند فریاد میزنم«خدا منو نندازی»هنوز هم مثل آن روز ها ستو من مطمئنم خدا مرا نمی اندازد... صالحه.ن
۹ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

تو گریه میکنی

تو گریه میکنی و سرخ میشود سپیدی نگاه منتو بغض میکنی و بند میشود گلوی مناگر تو دل بریده ایمن از جهان بریده امولی بدان تو خوب مناگر که گریه میکنیخودش هزار چاره استاگر که بغض میکنیبدان که "حس" هنوز زنده استتو گریه میکنی...توبغض میکنی...هزار حس خوب و بد به من،به خود؛به یک جهان...دوباره هدیه میکنیتو بغض میکنی و شعر باز...رسوب میشود دوباره در گلوی منتو گریه میکنی ولیسکوت میشود نگاه مندوباره گریه کن...دوباره بغض کن...دوباره شعر میشود جهان مندوباره شاعرانه میشود تمام من....صالحه.ن
۱۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

بذار بچه باشم

حالا که خوب فکر میکنمشاید بقول "سین.نون" این ماجرای ادامه دار مثل ی بار سنگین روی دوششهو باید بهش حق بدم...باید تموم خاطرات بد رو ک با این سرو صدا ها زنده میشه مثل یه عالمه اتفاق دیگه بریزم ته ذهنمو تموم سعیمو بکنم ک شاد باشمنه بار روی دوش...میفهمم ولی خوب چندان مایل نیستم حالا حالا ها از این دنیای خوب و قشنگ شاعرانه و کودکانم جدا شمو قاطی مسائل بزرگونه....خودخواهیهولی من توانشو ندارم با اون چونه بزنم....بذار من بچه باشماون خودش همه چیو حل کنه...
۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

من همونم

منخودمم نه کم نه زیاد...گاهی دلم میگره از ادماو دیگه تموم میشن!!!من خودممفقط دیگه بغض نمیکنم...یادم رفته بغض کردنو...بغض نوشتام رو دوست دارم:))ولی بغض نمیکنم
۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

عمیق

انقدر عمیق در خودم فرو رفته ام که گم شدمو هنوز پیدا نکرده ام خودم را...انقدر عمیق گم شدمکه انگار سر از کهنگی های انبار دراوردم...صالحه.ن
۱۸ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

نسل چندم

ما نسل چندم بغضیمکه اشک هایمانلابه لای اهنگ هاو زیر پتو گم میشود؟ما از نسل چندم بغضیم که انقدر عمیق سکوت میکنیمکه انقدر عمیق تنها مانده ایم...صالحه.ن
۹ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

فریاد

این فریاد هادر من ؛گریز را...سکوت را...و مرگ را...و هزار خفته ی دیگر را زنده میکند...کاش آرامم کند...صالحه.ن
۱۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

بذار بچه باشم

حالا که خوب فکر میکنم

شاید بقول "سین" این ماجرای ادامه دار

 مثل ی بار سنگین روی دوششه

و باید بهش حق بدم...

باید تموم خاطرات بد رو ک با این سرو صدا ها زنده میشه

مثل یه عالمه اتفاق دیگه بریزم ته ذهنم

و تموم سعیمو بکنم ک شاد باشم

نه بار روی دوش...

میفهمم ولی خوب چندان مایل نیستم حالا حالا ها از این دنیای خوب و قشنگ شاعرانه و کودکانم جدا شم

و قاطی مسائل بزرگونه....

خودخواهیه

ولی من توانشو ندارم با اون چونه بزنم....

بذار من بچه باشم

اون خودش همه چیو حل کنه...

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

هنوزم همونم...

من

خودمم نه کم نه زیاد...

گاهی دلم میگره از ادما

و دیگه تموم میشن!!!

من خودمم

فقط دیگه بغض نمیکنم...

یادم رفته بغض کردنو...

بغض نوشتام رو دوست دارم:))

ولی بغض نمیکنم

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

نوشمک

چه کسی گفته دنیا از چهار عنصر درست شده؟؟دنیا یک عنصر بیشتر ندارد"شادی"که تهش را که بگیری میرسد به خدا:)آب و باد و خاک و اتشبهانه انددنیا تمام عنصر ها و اتم ها و لایه هایش"شادیست"صالحه.نپ.ن:خوش باشید جانان منپ.ن2:ادامه مطلب:))
ادامه مطلب ۱۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان