دیوانه

فک میکنم دیوونه شدمشدیدا دچار روانی بودن شدمفک کنم اگه از بعد از ظهر تا نیم ساعت پیش نت در اختیارم بودیقیقنا به طرز دیوونه ای وب شعرمو حذف میکردمهنوزم مث مالیخوییا دارم بهش فکر میکنم که یه کلیک و تموم!!اصلا چطور میتونم به همچین چیزی فکر کنم؟؟؟چطور تونستم از صب انقدر جلوی خودمو بگیرم که ننویسم؟؟دیشب که حالم خووب بود و پر بودم از نوشته های رنگی واسه بغض نوشتمواس شاعرانه هامدستم به نت و مجازی ها نرسید حالا...؟؟؟واقعن الان؟؟؟دارم به کیک شکلاتی فکر میکنم!!من یه چیزی رو الان میخام!!!دیگه بعدش نمیخام!!!واس صد سال دیگه که نمیخامدارم به ام پی تریم فک میکنمو شدت بی خیالیمو شدت اینکه حال خوشمو و خراب کردبه اینکه انقدر اذیت شدمنه به خاطر شوخیشبه خاطر حس مزخرف خودم که دیگه حوصله نداشتم باهاش چونه بزنم!!فقط نگاش کردم و گفتم:"تو بهش گفتی؟؟؟"و توی چشاش خیره شدمو بی هیچ حرف دیگه ای به اتاقم برگشتم!!!یاد اون روز صب میفتمکه بغض نکردم!!!و فقط خیره شدم به سقف!!شکلاتی بود چشام یا سوخته؟؟؟شاید یه شکلاتی خالصچون حجم زیادی ازم گرفته شده بودانرژی زیادی...و شاید خیلی راضیم الان از این بغض نکردنخیلی راضی از این بی حسییاد اونروز میوفتم که خودمو تو اینه نشونم دادو من زل زدم تو چشای شکلاتی رویرومیخ نزدم...نسوختم...هیچ حسی بهم دس ندادبی حسی...شاعر متنفر...«این تو و این هم جسد ما...»

- همسایه جان سلام:) نذر دلت قبول:

محسن چاوشی

یه چیزی رو هی میخاستم بنویسم هی همش یادم میرفمن یه چیز خوب یاد گرفتم::اینکه زیادی نظرامو ابراز نکنمبقیه قرار نیست حتمن مثل من فکر کنن(البته قبلا هم همچین دیدگاهی داشتم ولی انتظار داشتم که بقیه منو درک کنن)پس اونی هم که میاد یه نظری میده انتظار داره منم درکش کنمبهترین عکس العمل همینه که لبخند بزنمو بگم صحیحنظر شوما محترمدلیلی نداره همه نظرمو بدونن کو نکته دیگه که باید علاوه بر این خیلی روش تمریین کنماینه که زیادی پر حرفی نکنمتا نظرمو نخاستدن حرف نزنمکار خیلی سختیه!!!امتحانش کردم اینطوری بحث کش نمیاد و ادامه پیدا نمیکنهطرفم ممکنه سرخورده بشهولی بنظرم اینطوری بهترهیه چیزی هم که ملت باس یاد بگیرن اینه ک تو خیابون اواز نخوننزشته خو!!!!!نکنین با اون صدای نخراشدتونهمین دیگه ممنون از  اقای "الف" عزیز که رفتارش باعث شد درس اولو بگیرم

دیشبچقدر بلندی پایینی داشت...اونهمه التماس که من نمیخاااام بیااااااامار اخرش بردنمالبته نه با اون اخلاق و اعصاب قشنگقبلش کاملا "عین.نون" اوضاع رو درست کردبعدشم با اون خنده های بلند"الف.عین.نون"کاملا به این پهنا نیشم باز میشداز همه جذاب تر وسطاش بودکه از خنده قش میرفت و به "ف.الف"میگفت وای چه قدر تو باحالی...یا وقتی که تو ماشین میخوند"تکون تکونش بده...."یا قال بازیاش موقع گل یا پوچیا سرخ کردن روی دستم موقع کباب ببربا همه چیزایی که بوودخوب بود

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

من مطمئنم "عین"

یه نسبتی با فرشته داره حتما؟؟؟

وسط حال بدم جفت پا پرید و با شوخیاش و خنده هاش

کاسه کوزمو ریخت بهم:))

(قضیه ناموسی میشه بگم عشقه؟؟)

با اون قطع و وصل کردن اهنگ تو ماشین منو برد تو خاطره ها

ولی امشب نه اهنگو بلد بودم

(ینی چی میگفت رو تو برعکس کن اینام چه اهنگایی میخونن هااا)

نه حال هم خوانی رو داشتم

(که چی؟؟میخاد مچ منو بگیره و با اون حالت بامزش بگه

صدای کی بود با اهنگ میخوند؟؟

از گوشه چشم نیگا کنه و بگه صااااالحـــهـــ؟؟؟؟)

خدایا این فرشته رو حفظ کن

و بهش خیر و نیکی بده تو زندگی

بی چشم رو نیستم!!

فقط بدی رو نمیبینم

زندگی روز خوش زیاد داره ولحظه ها بد هم....

به قول پدر نمیخام فقط اه بکشم!!!

دل هیچکس نگیره ولی اگرم گرفت

لا به لای این دل گرفتا یکی باشه بهت بستی چار رنگ بده

تا تو شاتوتیشو مزه کنی و عشق بشی:)

فکر میکنید شنبه در انتظار کیست که هر هفته جلوی خانه اش را آب و جارو میکند و از سر میگیرد روزها را؟؟صالحه.نپ.ن:شاید منتظر جمعه باشه که پشت سرشه و بهش نمیرسه!!شوما چی میگین؟؟پ.ن2:خیلی بی جا کرده منتظر کسیه:/ یه ماه دیگه که مدارس بازشه اگه هنوز بخواد از این عشقولی بازیا در بیاره خودم جفت پا میرم تو دهنش:/مارو مسخره خودش کرده:/ زشت!!!

من چشم هایم ضعیفنددور نشو از منخیلی دور که میروی تار میشود چهره اتنه اینکه گریه کنم هااانــه!!فقط نزدیکـ بین اند چشمان منبیا کنارم چهار زانو بنشینان قد نزدیک که زانویت به زانویم بگیرد:)صالحه.ن