دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

اتاق

اتاق

اتاق
اما دون اهو
واقعا جذاب بود!
اول ک خوندم نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم
اما هر چقدر ک گذشت دیدم نمیتونم کتاب رو زمین بذارم!
راوی داستان جک 5سالس:)
قهرمان بزرگ داستان!که خب اولش من سختم بود که ی پسر 5ساله باشم!
اما هر قدر که گذشت بیشتر و بیشتر بچه شدم:)
این یکی از بهترین قسمت های کتاب بود که من واقعا به نویسنده افتخار کردم
که تونسته "اتاق" و بعد "دنیا"-دنیایی که بعد 5سال تازه باهاش اشنا میشه رو- به تصویر بکشه
نکته دوم ترجمه بود!!
واقعا عالی بود!!
مخصوصا اینکه آهنگا شونو جایگزین کرده بود خیلی داستان رو ملموس کرده بود!
اتاق یه چیز تازه و جذابه!
که نویسنده فکر این داستان رو از یه اتفاق واقعی الهام گرفته
-داستان واقعی مربوط میشه به پرونده یه مرد اتریشی که دخترشو حبس میکنه به مدت 24 سال!!
 و بار ها مورد تجاوز قرارش میده که حاصلش7 تا بچس!!-
و داستان اتاق:
 ماجرای "مامان" یه دختر که در 19سالگی دزدیده میشه و به مدت 7سال تویه اتاق حبس میشه....
فیلم هم ازش ساختن....
به همین اسم محصول 2015امیدوارم بتونم ببینم:)

"ماه صورت نقره ای خداست"

"من اگر کیک بودم قبل از اینکه کسی منو بخوره خودم را میخوردم"
۰ موافق ۰ مخالف

دوباره بیدار میشویم

فردا دوباره بیدار می شوم :
و درحالی که چشم های خسته ام را میفشارم ؛ 
دنبال عینکم میگردم.
دوباره چروک چادرم را میگیرم  ؛ 
با حسرت به تختم نگاه میکنم!
آهنگ ها را بالا و پایین میکنم 
و به ناکجا ترین نقطه ی اتوبوس خیره میشوم.
من ضعف میکنم و تو غر میزنی که چرا صبحانه نخورم؟!
فردا صبح
دوباره بیدار می شویم:
و بغض دیشب را...
و زخم دیروز را...
و درد هر روز را...
به روی هم نمی آوریم!
و باز این نمایشِ تکراری را مرور میکنیم...






صالحه.ن
۲۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

یک روز از همین امروز و فردا ها...

یک روز از همین امروز و فردا هایی که می آید و میرود ؛
بیدار میشوی و می بینی:
نیستم !
نیستم و کسی نیست که ناز کند .
کسی نیست که شیطنت کند .
کسی نیست که در اوجِ تب و هذیانِ سرما خوردگی ، بزند زیر آواز !
بعد می نشینی و حسرت میخوری
دلت تنگ میشود و بغض بیخ گلویت گیر میکند
یک روز از همین امروز و فردا ها
نه سروصدا میکنم،
نه چمدانی می برم
فقط تمام خودم را لوله میکنم زیر بغلم ، 
دفتر شعرم را برمیدارم
و آنقدر بی صدا می روم
که "در" هم از خواب زمستانی اش بیدار نشود!








صالحه.ن
۲۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

میرم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

من؟

چیشدم من؟
۰ موافق ۰ مخالف

نعمت دوست داشتنی

تو یکی از نعمت های خدایی
مطمئنم!!
تو یکی از نعمت های مهم خدایی!!
۰ موافق ۰ مخالف

شاخ و دم ندارد

دل تنگی شاخ و دم که  ندارد ؛
بغض دارد.
خاطره دارد.
اشک دارد.
می آید می نشیند وسط حال خوبت
و هی دلت را فشار میدهد !
دلِ تنگ است دیگر!
 شاخ و دم نه...
"تو" را کم دارد!!






صالحه.ن
۱۵ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

بلندی های بادگیر

بلندی های بادگیر


بلندی های بادگیر-امیلی برونته
خوب بود.
عاره خیلی خوب بود.
ترجمه ی روونی داشت؛توصیف های دقیق و جذاب.
وخیلی خوب تونسته بود شخصیت سازی و فضاسازی کنه.
کاترین خودش بود؛ هیتکلیف خودش بود؛
 بچه خودش بود؛
همه سرجاشون بودن؛
 اونی که بد بود، بد ساخته شده بود
و اونی که خوب بود خوب ساخته شده بود.
میخام بگم نویسنده قشنگ تونسته بود از پس این کار بیاد که واقعا حس کنی یه همچین کسایی بودن یعنی اصلا حس نمیکردی که "یه نفر" داره مینویسه.
انگار وقتی کاترین جمله ای میگه کاترین بوده واقعا نه "امیلی برونته" 
به عبارتی تو شخصیت هیتکلیف؛ ادگار دیده نمیشد! 
همه خودشونن واقعا
اینو دوس داشتم!
تو بلندی های بادگیر پستی و عشق به طرز باور نکردنی باهم امیخته شدن!

ازون کتابا بود ک سخت میشه زمین گذاشت؛
و ب خودت ک میای میبینی یه عابم کارت مونده و تو غرق کتاب بودی!!
اما واقعا شدت پستی هیتکلیف رو اعصاب من بود!یه بچه ای از وسط باغچه اومده بود گند زده بود ب زندگی همه!!!:دی
عاخرشم دوس نداشتم:(سر اقای لاکورد بی کلاه موند:دی

اما در کل با احتساب سلیقه شخصی بهش 18میدم!!


+«نمیدانم این حالت فقط در من است یا نه اما من موقعی که در اتاق مرگ به مرده ای نگاه میکنم بعید است احساسی غیر از سعادت به سراغم بیایدالبته به این شرط که سوگوار شوریده حال یا نومیدی در کنارم نباشد.در مرده آرامشی می بینم که نه ناسوت آن را بهم می زند و نه لاهوت و من دلگرم میشوم به آخرتی بی انتها و نورانی...ابدیتی که مردگان به آن رفته اند...جایی که حیات مرز زمانی ندارد، عشق مرز قلبی ندارد، سرور انتها ندارد.آن روز متوجه شدم که در عشقی نظیر عشق آقای لینتن چقدر خودخواهی وجود دارد،چون او از رهایی قدسی کاترین ناراحت بود و حسرت رفتنش را میخورد!»
۰ موافق ۰ مخالف

یک عدد کوفته قلقلی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

چی میخونی؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان