دیوانه

انگار جمعه هابیشتر غروب میکند...صالحه.ن

تقصیر ماست...آقا ببخش که باز هم نیامدی!:(صالحه.ن

_ چند غروب است که مانده ای در راه؟؟+ هزار بغض...صالحه.نپ.ن:غروب شد...غروب شد...باز هم غروب شد...هزار بغض است که غروب میشود و نمی آیی...

چشم های من برای گریه در فراغتان کم استچشم در کجا کرایه می دهند؟جان بغضمان به لب رسیدصالحه.ن

خدا مراتلمیح یعقوب آفریده است!!بی تو...نمره چشمانم هی بالاتر میرودکم کمشاگرد اول فراغ میشوم!!نمی آیی هنوز؟؟صالحه.ناللهم عجل لولیک الفرج

سلام پدر!!بی قرار شماییم...کاش بیایید..صالحه.ناللهم عجل لولیک الفرج

خدا نکند اگر که این جمعه باز هماخرِ کارمان به غروب ها بکشد...صالحه.ن

هزار و اندی سال استکه زمین هر شب وقتی که بوی ماه بلند میشودو هفته جانش به گلو میرسدآبستن میشود از اشک،درد،شور،امید؛وصال...و هزار و اندی سال استکه فارغ نمیشود!!که بغض دارد سر از اتشفشان هایش در می اورددستی بر سرش بکشبگذار لا اقل ببارد این درد را...صالحه.ن

تو مغناطیس زمینیکه هوا را معطر کرده ایو قطب نمای مندر جستوجوی تو؛سرگیجه گرفته است...صالحه.ن

و تو آیاهمان بلند قامتی نبودی که از کنار من گذشتو خیابان از رد قدم هایش بوی نور گرفتسلام اماممسلام عزیز تر از جانمصبحت به خیر مهربانم:)صالحه.ن